💎قسمت سی وپنج💎

6K 1.9K 650
                                    

تقریبا نیم ساعتی میشد که مصاحبه‌اش تموم شده بود و بدون حرکتی توی راهروی خالی نشسته بود. سوهو قبل از مصاحبه دیده بودش و بهش گفته بود منتظرش بمونه و جونگ کوک هم به حرفش عمل کرده بود. یه جورایی داشت به اینکه ممکنه بکهیون رو هم ببینه فکر میکرد. می‌دونست برای مصاحبه‌اش خوب عمل کرده ولی دلش میخواست نظر اون رو هم بدونه. البته اگه انقدر اهمیت می‌داد که بخواد فعالیت‌های یه کارآموز رده پایین رو چک بکنه.

با صدای قدم‌هایی که شنید چرخید و با دیدن سوهو که داشت با دوتا کاپ کاغذی قهوه میومد سمتش بلند شد و با احترام سر خم کرد. سوهو لبخندی بهش زد و یکی از کاپ‌ها رو داد دستش.

-بهتره دیگه بریم اتاق من حرف بزنیم.

جونگ کوک باشه‌ای گفت و سریع کوله‌اش رو برداشت و دنبال مرد بزرگ‌تر راه افتاد. اونها الان طبقه اول بودن و جایی که دفترکار بکهیون و سوهو بود آخرین طبقه بود. توی آسانسور کنار وکیل خوش‌پوش کنارش جا گرفت و زیر چشمی سوهو رو که داشت خونسرد از کاپش می‌نوشید دید زد. یعنی یه روز اون هم می‌تونست در حد آدم کنارش خودساخته و قوی بشه؟ این بزرگ‌ترین آرزوش بود. با باز شدن درب آسانسور سوهو آروم با دستش به پشت کمرش فشار آورد و راهنماییش کرد بیرون و جونگ کوک همین‌طور که سعی میکرد با احتیاط قدم برداره تا قهوه‌اش نریزه دنبال مرد جوون رفت. سالنی که واردش شدن بزرگ بود و به شدت شلوغ. کلی میز کنار هم چیده شده بود و همه افراد پشتشون به شدت مشغول کار بودن. جونگ کوک در این حد می‌دونست که افراد توی این سالن از بقیه آدم‌های شرکتی که توشه مهم‌تر هستن. حتی از فضای دورشون هم می‌تونست این رو بو بکشه. سوهو به سمت یه در بزرگ راهنماییش کرد و وارد یه سالن کوچیک‌تر شدن که یه میز بزرگ گوشه‌اش بود و یه دختر جوون پشتش مشغول کار بود و با باز شدن در سرش بالا اومد.

سوهو سری برای دختر تکون داد و به سمت در بعدی رفت و وقتی وارد اتاق شدن جونگ کوک دیگه می‌دونست اینجا اتاق کار مدیر عامل شرکته. حتی می‌تونست بوی عطر خفیف بکهیون رو هم ازش حس کنه.

-بکهیون رفته سر یه قرار کاری. ولی سفارش کرده بود وقتی اومدی کلی بهت برسم. پس راحت باش.

سوهو با مهربونی بهش گفت و جونگ کوک خجالت‌زده روی یکی از مبل‌ها جا گرفت و کیفش رو کنارش گذاشت و با تردید لیوان قهوه‌اش رو به لب‌هاش نزدیک کرد و یه کم خورد.

-مصاحبه چطور بود؟

سوهو همینطور که داشت پرونده‌های روی میز بکهیون رو مرتب میکرد سوال کرد و جونگ کوک لبخند زد.

-خوب بود. و ممنونم که بهشون نگفته بودید از سمت شما اومدم.

سوهو آروم خندید و نگاهش کرد.

-بهرحال بکهیون باید قبولیت رو تایید میکرد. نیازی نبود ما چیزی بگیم.

جونگ کوک هوف آرومی کرد.

💎••SpotLight••💎Onde histórias criam vida. Descubra agora