#S2_27
Zayn pov
وقتی رسیدیم راننده اومد دنبالمون
خیلی طول نکشید که رسیدیم به خونه ی جدید موقتیمون
دوست لیام ترتیب همه چیو داده بود
اینجا هوا یکم از انگلیس گرم تره
حس بهتری داره
باورم نمیشه اینجا انقدر خوب باشه
خونه خیلی آرامش بخشیه..
رنگای روشن توش استفاده شده
همه جا بوی تمیزی و نو بودن میدهلیام:خوبه؟دوسش داری؟
من:عالیه اینجا..خیلی آرومه
لیام:حس کردم ی چیزایی نیازه که طبق سلیقه تو باشه..اگه دوست داشتی میتونی سفارش بدی وسایلی که دلت خواست..یا بریم بخری هرچی خواستی
من:همینا خیلی خوبن لی..ممنونم
اومد نزدیک و بغلم کرد،پیشونیمو بوسید و باهم نشستیم رو مبل
لیام:با ی حموم و چرت کوچیک چطوری؟
من:خیلی بهش نیاز دارم..با اینکه پرواز خیلی طولانی نبود خستم
لیام:پس بریم عشق من
باهم رفتیم تو حموم
کمک کرد لباسمو دراوردم و رفتم زیر دوش
خودشم اومد پیشم
از پشت دستاشو گذاشت رو شونه هام و آروم ماساژ میداد
برخورد لبش با پوست گردنم باعث شد موهای تنم سیخ شه و چشامو ببندمبا صدای گرفته بغل گوشم حرف میزد
لیام:خیلی خوشگلی،اینو میدونی دیگه هوم؟
لبخند زدم..چند ثانیه گذشت
لیام:میدونی پس
من:براتو خوشگلم
با دستش بازوهامو ماساژ میداد
لیام:برگرد ببینمت
برگشتم بهش نگاه کردم
موهای خیسش تو صورتش ریخته بود و با دهن نیمه باز بهم نگاه میکرد
بدون معطلی لباشو رو لبام گذاشت شروع کرد به بوسیدنم..منم همراهیش میکردم..با دستاش صورتمو گرفته بود
غرق شده بودیم
هرچی بیشتر میبوسیدم بیشتر و بیشتر میخواستم
تا اینکه به نفس زدن افتادیممن:تو..
لیام:نه..تو..منو دیوونه میکنی
سرمو کردم تو گردنش و بغلم کرد
من:خیلی دوست دارم
لیام:خیلی دوست دارم..هیچ وقت تنهام نذار
من:هیچوقت لیامی که امن ترین بغل دنیا رو داره ترک نمیکنم
محکم تر بغلم کرد..آرامشی که بهم تزریق میکنه از هزارتا درمان بهتره برام
اگه همه یکی رو داشتن که اینجوری مراقبشون بود دیگه از مریضی نمیمردن"4 Months Later"
Harry povتقریبا ۴ ماه از رفتن لیام و زین میگذره
هر روز باهاشون حرف میزدیم تا هفته پیش که زین ی جراحی داشت
لیام میگه حالش خوبه ولی سطح هوشیاریش زیاد بالا نیست
هممون نگرانیم
BINABASA MO ANG
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry