#23
من:هولی شت..هری چه بلایی سر خودت اوردی..
هری:بزار بیام تو لیام..
از سرش خون میومد و لباساش خاکی و پاره پوره شده بود..
زیر بغلشو گرفتم کمکش کردم بیاد داخل..نشوندمش رو صندلی..
زین:لیام..بِیب..کجایی پس؟
داشت از اتاق صدام میکرد..
من:هری ی لحظه وایسا برم بیارمش..
دوییدم سمت اتاق..
من:زین..هری حالش خوب نی..
زین:چی؟؟چرا؟
من:بیا خودت ببین..
دستشو گرفتم ولی مراقب پاش بودم که بهش فشار نیاره و با عجله رفتیم پایین..
زین:شت..هری..چرا اینجوری شدی؟
با نگرانی و دستپاچگی رفت سمتش..دستشو کشید رو سر هری..
زین:فاک..لیاممم..سرش خون اومده..
به دست خونیش نگاه میکرد و انگار حال زینم داشت بد میشد
هری بی جون بهمون نگاه میکرد..
براش لباس اوردم..کمکش کردیم بپوشه..خون رو صورتشو زین پاک کرد..
زین خیلی نگرانه..و هردومون منتظریم بفهمیم چی شده..
هری یکم که حالش بهتر شد میخواستم ازش بپرسم ولی زین زودتر از من عمل کرد..
زین:هری..ترو خدا بگو چی شده..
سرشو اورد بالا و به زین نگاه کرد..
هری:خودمم نمیدونم..داشتم از اداره میومدم اینجا که ریختن رو سرم..تا میخوردم زدن...
من:خب برای چی؟چیزی نگفتن؟
هری:گفتن پاتو بکش بیرون..ازش دور شو..
ولی از چی دور شم؟
زین:لیام..نکنه سر همین قضیه است؟
لیام:هرچی باشه..ما پلیسیم..زین نمیخواد نگران باشی..
هری:زین ما درستش میکنیم..
احساس میکنم زین همه چی رو تقصیر خودش میدونه...
نباید احساس بدی داشته باشه..من نمیزارم..
من:زین..هیچی نیس..همه چی درست میشه..
زین:همه چی تقصیر منه..همه چی..
بغض کرده بودو میخواست بره..داشت میرفت ولی درد پاش متوقفش کرد..
زین:بیا..ببین حتی نمیتونم راه برم..
صداش بلند بود ولی داد نمیزد..عصبی شده..
من:همه چی حل میشه..بهت قول دادم..
زین:چجوری لیام؟هان؟اگه نتونم راه برم..اگه نشه برم پیششون..اونا میفهمن با پلیس همکاری داشتیم..میفهمن..
YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
