#3_Drop_G-Eazy

998 156 24
                                        

#3
Zayn pov
به بازداشگاه یا هر کوفتی که بهش میگن رسیدیم..من هنوز دلشوره دارم..ینی تا الان رسوندن پولو یا نه..
سیگارم..لنتی سیگارمو میخوام...
قرار بود اگه این عملیات درست پیش بره بزارمش کنار
اما درست پیش نرفت هیچی،فاک به این شانس

تو فکرام غرق شده بودم..
با صدای ی سرباز به خودم اومدم..

سرباز:پاشو باید بری اتاق سرهنگ

هرجور که شده با اون پای ناقصم رفتم و اون سربازه دستبند زد دستم..
اصن اینو دوست نداشتم
بعد منو برد اتاقی که میگف..
در زد وارد شدیم

پین:میتونی بری..

سربازه راشو کشید و رفت..من موندم و این مرتیکه..

پین:خب..مستر مالیک..تعریف کن برام..
برا کی کار میکنی..شروع کن ببینم،میدونی که اگه نگی یا بخوای اطلاعات غلط بدی جرم خودت سنگین تر میشه

من:چه اهمیتی داره!

با بی میلی جواب دادم

پین:انگار نمیخوای همکاری کنی..

من:چقد تو باهوشی

چشم غره رفتم

پین:کجاشو دیدی..

اومد نزدیک تر وایساد..
باید اعتراف کنم یکم..فقط یکم ترسیدم..

پین:نترس..اگ همکاری کنی و جای بقیه رو بگی میتونم بهت کمک کنم

من : به کمک تو یکی نیازی ندارم

پین:خواهیم دید

شروع کرد به راه رفتن تو اتاق..دستاشو از پشت بِهَم گرفت..
چند قدم برداشت..جوری که انگار داشت فکر میکرد.

پین:میتونی حقیقتو بگی و خودتو خلاص کنی..فقط همین..

من:به تو هیچ ربطی نداره من بخوام حرف بزنم یا نه..

انگار یهو عصبی شد..
اومد جلو..
با دستش صورتمو گرفت..

پین:خب به حرفت میارم

چیزی نگفتم

آب دهنمو قورت دادم
                           
Louis pov
تو خونه ای بودیم که دیگ زینی توش نبود بهمون غر بزنه بگه مراقب رفتارمون باشیم..نقشه ها رو مو به مو برامون توضیح بده..
حتی نمیدونیم زنده اس یا نه..فکر کردن به اینکه زین دیگه بینمون نباشه مغزمو میترکونه..
نایلی که همیشه میخندید انقدر اشک ریخته که چمشاش پف کردن..

من:نایل..اگه زین هنوز زنده باشه چی؟!
باید پیداش کنیم..خبری از کشته شدن نبود تو اخبار..درسته؟

نایل:آره لو..ولی اون پلیسای لنتی ممکنه هرجایی برده باشنش..

من:نمیتونی به ترتیب بگردی تو سیستماشون؟
تو هورانی..من بهت باور دارم..

نایل انگار یه فکری به سرش زده باشه..از جاش پرید..
دوید سمت لبتاب و خرت و پرتایی که فقط خودش ازشون سر درمیاورد

نایل:لویی فهمیدم..فقط دعا کن که بشه..

باهیجان میگفت..جوری که منم انگیزه گرفتم از جام پاشدم رفتم سمتش..

سریع وارد سیستم و فایل و همه اطلاعات میشد..

نایل:لویی..من باید دوربیناشونو هک کنم..مطمئنم زینو تنها نمیزارن..اون عوضیا ازش اعتراف میگیرن..

من:بقیشو نگو..خودم میدونم..خدا کمک کنه بهش آسیبی نزنن

فکر اینکه زی بخواد اون صورت خوشگلشو از دست بده دیوونه کننده اس..نشستم رو صندلی پیش نایل..سرمو دادم عقب و چشامو بستم..نمیدونم چند دیقه گذشت

با داد نایل سریع به مانیتور روبروش نگاه کردم

نایل:لووو پیداششش کردممم..زی اونجاسسس

من:دمت گرم نایلر...

یکم که دقت کردم..
اوه نه..نه..ابن اصلا جالب نیست
‌                              
Zayn pov

پین:خب..مالیک..حرف بزن..میشنوم

من:گوهتو بخور عوضی..من هیچی به تو نمیگم

تقریبا با داد صدا زد

پین:بیاید تو.. امروز کار زیاد دارید

بلافاصله دوتا گردن کلفت هیکلی اومدن تو اتاق

دیگه نمیتونستم حرکت کنم..منو بستن به صندلی

پین:وقتی اومدم بازم نظرتو میپرسم..

با نیشخند گفتو خودش از اتاق رفت بیرون..
با اون عوضیا تنها شدم،خوب میدونم قراره چه بلایی سرم بیاد..
                                 
Liam pov
خوب میدونم چجوری باید به حرف بیارمش..
اون باند کثیف باید لو بره...
اون عوضیا دارن همچین آدمای باهوشی رو قربانی خواسته هاشون میکنن..

یکم از قهوه ام خوردم..
از دیروز که گرفتمش یه حال عجیبی دارم..حتما بخاطر کم خوابیه..
جای سیگارمو در اوردم و ی نخ ازش بیرون کشیدم..روشنش کردم..
با هر بار دودی که از دهنم میومد بیرون فکرم یکم آروم تر میشد..

صدای زنگ گوشیم اومد..
سوفیا..
حوصلشو ندارم..ولی باید جوابشو بدم..دو روزه دارم میپیچونمش..

من:الو سلام!

سوفیا:هیچ معلوم هست چیکار میکنی؟کجایی دو روزه نه جواب تکستامو میدی نه زنگام..اونجام که نمیتونم بیام..

ی بند داش حرف میزد

من:ی ماموریتی بود که نمیتونم چیزی بگم ازش..شاید چند روز دیگه ام طول بکشه ..
بهت زنگ میزنم

منتظر جوابش نموندم و قطع کردم
معلوم نی چرا باید ی همچین کسی تو زندگیم باشه..
جز غر غر کردن و فک زدن کاری بلد نیست..ماهی دوبار میبینمش..بازم ول کن نیست..
حوصله هیچ کسی رو ندارم..حتی خودم..
20 دیقه ای شده بود از اونجا اومده بودم بیرون...
پاشدم رفتم سمت اتاق..

با صحنه ای که بعد از باز کردن در مواجه شدم یکم جا خوردم..
لعنت به اون حروم زاده ها..که باعث میشن همچین کاری رو بکنم..

من:کافیه..برید بیرون

با عصبانیت داد زدم..نفسم گرفت وقتی بهش نگاه کردم

Depend On HimDonde viven las historias. Descúbrelo ahora