Depend On Him

#89_Say You Won't Let Go_James Arthur

#89
Harry pov
قلبم داشت میکوبید،میتونستم تو دهنم حسش کنم
درو که باز کردم دوتا چشمام بهش دوخته شده بود
زبونم کار نمیکرد
ولی از تو داشتم داد میزدم
رو زمین نشسته بود،دست خونیش بود
با درد بهش نگاه کرد،داشت قلبمو نابود میکرد
ی نگا بهم انداخت اولش هیچ حسی نداشت
چند بار پلک زد و بی حسیش تبدیل شد به ی اخم غلیظ
چشماش هنوزم قشنگ ترینن
آبی ای که زمینه‌ش قرمز بود رفتم نزدیکش و روی زمین نشستم،میخواستم حرف بزنم ولی کلمات لنتی از دهنم بیرون نمیومد،دارم خفه میشم

پوزخند زد،دستمو بردم سمت دستش،دستشو کشید عقب و سعی کرد از جاش بلند شه
به زور خودشو بلند کرد
چند بار تلو تلو خورد
خواستم نگهش دارم که نیوفته

لویی:به من دست نزن

با دستور گفت و تقریبا داد کشید

من:لویی خواهش میکنم،بهم گوش بده

روی تخت نشست و از جیبش سیگارشو دراورد،میخواست با فندک روشنش کنه ولی دستش میلرزید،فندکو از دستش گرفتم و براش روشن کردم
سیگارشو روشن کرد و دودشو داد بیرون،فندکشو از دستم گرفت و پرت کرد رو میز

من:میشه برات توضیح بدم؟

لویی:خیلی وقته منتظرم همینکارو کنی

من:باور کن هیچ اتفاقی بین منو اون..

لویی:زر نزن هری،من با چشمای خودم دیدمت،میفهمی؟

من:لویی،من تو حال خودم نبودم،به چی قسم بخورم؟

لویی:واسه چی تو حال خودت نبودی؟چرا رفته بودی اونجا؟

من:یچیزی داده بودن بخوردم

لویی:من این حرفا حالیم نمیشه هری،گم شو برو،من حالم خوب نیست

من:من جایی نمیرم تا تو باهام نیایی

دود سیگارشو داد بیرون تو صورتم و سرفه کردم

لویی:من با توی عوضی بهشتم نمیام

من:لویی خواهش میکنم ازت،مگه نمیگی حالت خوب نیست،بیا بریم بعدا که حالت خوب شد قبول میکنی حرفامو

لویی:آره الان چند روزه خوب نیستم،شایدم هیچ وقت خوب نشم،ولی قانع کننده نیست دلیلی که آوردی

از جاش بلند شد و رفت سمت شیشه ی ودکا و وقتی داشت میریخت تو لیوان دستاشو نمیتونست کنترل کنه،رفتم سمتش،شیشه رو ازش گرفتم و پرت کردم رو زمین و شیکست

من:بس کن تاملینسون

داد زدم ولی اصلا شوکه نشد
بوی الکل تو کل فضای اتاق پبچید

لویی:سر من داد نزن استایلز،بهم دستور نده

با خونسردی جواب داد

من:تا وقتی مجبور نباشم اینجوری حرف نمیزنم

لویی:تو ی لنتی میفهمی کابوس ینی چی؟من از اون شب نمیتونم قیافتو با اون دختره از جلو چشمام پاک کنم هری،میتونی بفهمی چه گوهی خوردی واقعا؟