Song: Because I Like You (StrayKids)
#S2_30-2
Harry pov
دل تو دلمون نبود اون لحظه رو ببینیم
هممون هیجان زده بودیم ولی نباید بروز میدادیم تا وقتش میرسید
اینطوری با این همه ذوق برای ساحل اومدن ممکنه زین بهمون شک کنه
اون باهوش تر از این حرفاس که شک نکنه
به هر حال ما الان رسیدیم ساحل و قراره باهم غروب تماشا کنیم
امیدوارم همه چی درست پیش بره
زین امروز یکم حالش مثل همیشه نبود..نمیدونم چرا..امیدوارم این اتفاق همه چی رو براش قشنگ تر کنهباهم نزدیک دریا شدیم
دست لویی رو گرفتم و قدم زدیم
ی اسکله اونجا بود که کل برنامه ای که چیده بودیم قرار بود اونجا عملی بشه
Third povزین و لیام باهم رفتن روی اسکله و آروم قدم برمیداشتن تا به صندلی رسیدن
روش نشستن تا باهم به غروب خورشید نگاه کنن
لیام یبار دیگه تو چیبش با جعبه کوچیک حلقه بازی کرد تا از وجودش مطمئن بشه...
زین سرشو رو شونه لیام گذاشته بود و به غروب زیبای خورشید نگاه میکردزین:لیام..امروز حس عجیبی دارم..حس میکنم به همه چی که میخواستم باتو رسیدم
تو صداش آرامش حس میشد ولی به قلب لیام ی حس دیگه ای میداد
ی حس گیجی مثل پس بقیش چی؟بقیه زندگیمون باهم چی میشه؟یعنی نمیخوای به اونام برسی؟لیام صداشو صاف کرد و خواست اون همه علامت سوالو از تو سرش پس بزنه و با آرامش جواب زین بده
لیام:این که هنوز چیزی نیست بیب..کلی راه برای زندگی کردن داریم
صدایی از زین نیومد
هنوز به آسمون خیره بود
دستش تو دست لیام بود ولی انگار سردتر از همیشه بودلیام:زین؟
جوابی نداد
لیام چرخید تا صورت زینو ببینه چندبار دستشو جلوی صورتش تکون دادزین:خیلی قشنگه
لیام نفس راحتی کشید و افکار منفیشو در لحظه با نفس راحتی که کشید پس زد
لیام:چی قشنگه زی؟
زین:وجود تو تو زندگیم..قشنگ ترین اتفاق زندگیمه
سرشو از روی شونه ی لیام برداشت و به چشماش خیره شد..
لیام میتونست با تمام وجودش تا ابد به اون چشمای قشنگ و جادویی معشوقس خیره شه و توش غرق شه
نفس عمیقی کشید..زین متوجه استرس لیام شده بود
لیام از روی صندلی بلند شد و روی زانوش نشست
جعبه حلقه رو از جیبش بیرون اورد و سمت زین بازش کردلیام:برای بقیه زندگی پیش من... با من ازدواج میکنی فرشته ی قشنگم؟
زین که توقع همچین چیزی رو نداشت تو شوک بود و اشک تو چشماش حلقه زد با دست راستش جلوی دهنش و صورتشو کاور کرد
باورش نمیشد لیام همچین کاری رو میکنه اونم این روز و تو شرایطی که بیماریش تو وضعیت خوبی قرار نداشت و هر روز ناامیدتر ادامه میداد به نفس کشیدن..ولی خوب دلیلشو میدونست..اونم فقط حال خوب لیام بود
همه تلاشش برای خوب بودن لیامش بود
نمیدونست چجوری انقدر خوشبخته که لیام مثل ی فرشته ی نجات وارد زندگیش شده بود و اون همه اتفاقو پشت سر گذاشته بودن تا به این لحظه برسن..درست مثل وقتی که زیر آب گیر افتادی و آماده مردن شدی ولی ی نفر میکشتت بالا و نمیزاره نفسات زیر آب خفه شن..
زین همچین حسی داشت وقتی لیام اونطوری جلوش نشسته بود و داشت ازش درخواست ازدواج میکرد..یادش رفته بود چند لحظه نفسشو نگه داشته..زین:من..من..لیام..
لیام لبخند زد و همچنان منتظر نگاهشو به چشمای براق زین دوخته بود
زین:هی معلومه...معلومه که بله..
یهو صدای جیغ و صوت و دست زدن بقیه رو از پشت سرش شنید..کلی بادکنک هلیومی رنگای با مختلف و کیک دستشون بود
خنده ی همراه گریه از رو خوشحالی زین باعث لبخند همه شده بود
فهمید همه ی عجیب غریب رفتار کردنای بقیه برای این برنامه بوده..بازم بهشون لبخند درخشانی زد
با تمام وجود خوشحال بود..حس زندگی تو رگاش جریان پیدا کرده بود
حس با ارزش بودن برای آدمای زندگیش قلبشو گرم میکرد
لیام حلقه رو تو انگشت زین انداخت
زین با گریه بغل لیام پرید و همو بوسیدنلیام:ببین عمر من...همه چی به تو بستگی داره..قول میدم بهترین روزای زندگی رو باهم بسازیم کنارم بمون همیشه
زین:همه ی من به تو بستگی داره
لبخند زدن و عمیق همو بوسیدن
♡▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎♡
پایان :)♡دوستون دارم قشنگای من
تقدیم به کسی که درست ۳سال پیش امروز دلیل نوشتنم شد 💙
تولدت مبارک بیبی💙❤
مرسی این همه مدت باهام همراه بودین
ادامه حرفامو تو پارت بعد میزنم♡

KAMU SEDANG MEMBACA
Depend On Him
Fiksi Penggemar{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry