#9
بعدکل نقشه رو گفت..
من:زی..نگران نباش..ما پشتتیم..
نایل:خیالت راحت..
زین:بچه ها واقعا ازتون ممنونم..
پس قرارمون فردا..بیایید بیمارستان..خیلی معمولی و عادی رفتار کنید
من:میبینیمت زی
زین:بای
قطع کرد..نایل خوشحال بهم نگاه میکرد..ولی من دلشوره داشتم..
نایل:باورم نمیشه..قراره با پلیس همکاری کنیم..
با شوق میگفت..
من:آره..پس نقشه امون کنسله..ولی نمیدونم..شاید مجبورش کرده باشن اینجوری حرف بزنه..که مارو بکشونن اونجا.
نایل:احتمال اینم هست..ولی صدای زین خیلی آروم بود..انگار مطمئن بود از گفته هاش..
من:خداکنه که همین طور باشه..نایل من گشنمه..ی پیتزا سفارش بده
نایل:میبینم که اشتهات باز شد آقای تاملینسون..
خندید..
من:خودتم گرستنه...من زودتر گفتم فقط..همین..
ابروهامو انداختم بالا..بعد آروم خندیدم..
بعد از چند وقت خندیدن یادمون اومد؟!..معلوم نیس..ولی دلیلش زینه..امیدوارم همه چی درست پیش بره
Liam pov
وقتی به دوستاش زنگ زد یکم خیالش راحت شد..
وقتی باهاشون حرف میزد..جوری که به من اعتماد کرد تا کمکش کنم..خیلی برام خوشحال کننده اس..من:زین..
زین:بهشون گفتم..فردا میان اینجا برا هماهنگی..
من:آره..خوبه..ولی میخواستم ی چیز دیگه بگم..
زین:آمم..چی؟بگو..
من:ممنونم که بهم اعتماد کردی..تو پسر باهوشی هستی..
زین:خب..خودمم هنوز نمیدونم چرا..ولی..بیخیال..باهوش بودن به چه دردی میخوره...ممکنه تا 1ماه دیگه اینجا نباشم
من:چند بار بهت گفتم انقد ناامید نباش؟
زین:نمیتونم..نمیشه..چجوری امید داشته باشم..به چی هان..؟
داشت عصبی میشد..
من:به من..
تعجب کرد..خودمم از حرفم تعجب کردم..
زین:چی؟
خیلی آروم گفت..جوری که خودشم نشنید تقریبا..
دستامو کشیدم رو صورتم..کلافه بودم..من:به من..تو باید برای من امید داشته باشی...منننن
نزاشتم چیزی بگه..از اتاق رفتم بیرون..

KAMU SEDANG MEMBACA
Depend On Him
Fiksi Penggemar{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry