#38
بهش نگاه میکردم..که چطور انقد جذاب میشه وقتی اخم میکنه..
دوست ندارم عصبی باشه..ولی خب جذاب تر میشه..
خواستنی ترین انسان دنیا..نه انسان براش کمه..اون فرشته اس..فرشته نجاتم..اگه نبود من شاید تا همین الانم زنده نمیموندم..فکر کنم اینو صد بار بخودم گفتم..
اگه هرکی جز لیام منو گیر مینداخت موقع دزدی الان یا تو زندان بودم یا گوشه قبرستون..
اون لنتی منو به زندگی برگردوند..
خدا میدونه چقد دوستش دارم..
اگه این عمل باعث شه بمیرم نمیترسم بخاطر مرگ..دوست ندارم لیام ضربه بخوره..فقط همین..
نفهمیدم کجاها رفتم با فکر کردنم..
لیام نشسته بود بغلم و دستشو گذاشت رو شونه ام..
لیام:کجایی عزیزم؟
من:ها؟!..هیچی..همینجا..پیش تو..
رفتم تو بغلش..دستاشو دورم حلقه کرد..رو سرمو بوسید..
من:لیام..
لیام:جونم زین؟
من:ی چیزی رو میدونی!؟
لیام:چی؟
من:که در حد مرگ عاشقتم..
لیام:ای خدا..
سرمو اوردم بالا و تو چشماش نگاه کردم..لبخندشو از تو چشماشم میشد دید..
ی بوسه ی کوتاه رو لبام گذاشت..
لیام:تو هم در حد تمام زندگیم برام مهمی..چون خود زندگیمی..عاشقتم زی..
دستمو گذاشتم رو بازوش..
یکم دردش گرفت..شت زخمش..
من:لنتی.ببخشید لی حواسم نبود..
لیام:چیزی نشد که..
من:اینم تقصیر منه..همه بلاهایی که سرت اومد تقصیر منه..
با دستام صورتمو پوشوندم..
چون یکی از دستاشو نمیتونست تکون بده با اون دستش دستامو از صورتم کشوند پایین..
لیام:هی..هی..دیونه ای زی؟من خودم خواستم..ایناها همش بخاطر عشق توعه..
مکث کردم..
من:لیام من نمیخوام آسیب ببینی..همین..
لیام:تو خوب باش..بقیه اش چیزی نیست..من قوی تر از این حرفام..
ی چشمک زد بهم..
لیام:در ضمن..آخرین بارت باشه صورتتو ازم میپوشونی..
من:باشه..
روی لپشو بوس کردم..
صدای زنگ در اومد..
نایل نزدیک تر بود..درو باز کرد..هری و لویی باهم اومدن داخل..
لویی:سلام زیییین..
اومد نزدیکم و پاشدم و همو بغل کردیم..
هری اول به لیام دست داد بعد اومد پیش منو منو بغل کرد..
هممون نشستیم
لویی:خوبی زین؟خیلی نگرانت بودیم..
من:آره خوبم..اون پیشمه خوبم..
YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
