#71
گوشی رو قطع کرد و اومد سمتم..من:معلوم هس کجایید شماها؟
نایل:داستانش درازه..بیا بریم تو خونه برات تعریف میکنم..
من:هیچ کدومتونم جواب نمیدید
رفتیم تو خونه..نایل رفت بالا پیش زین..فکر کنم..چون دارو دستش بود..
بعد چند دیقه از اتاقش اومد بیرون رو صندلی نشست.. کنارم..
من:خب نمیخوای بگی چی شده؟
نایل:انگار داشتن همو میبوسیدن زین یهو کنار میکشه..لیامم داغون شد زد نصف گلدونای باغشو خورد کرد..
من:شت...لیام الان کجاس؟
نایل: حموم کرده رفته ی اتاقه دیگه..
من:پس قهر کرده..داروها چی بود دستت؟
نایل:از صب زین تب کرده بود..دکتر اومد دارو داد ی سری..الانم من رفتم داروهاشو دادم..خواب بود بیدارش کردم
من:چرا انقد بهم ریختیم..
نایل:واقعا نابود شدیم،از هری چ خبر؟
من:هیچی..رفته ماشینشو بگیره..نمیدونم کی برمیگرده..
نایل:ی چیزی شده نمیگیا
من:نه..چیزی نی..
سرمو انداختم پایین..
نایل:تومو..حرف بزن
من:بهش شک دارم
نایل:فاک..خدایا چرا تموم نمیشه..هرچی اتفاقه داره میوفته
دستشو گذاشت رو صورتش و کلافه بود
من:آره..خیلی بده..
Harry pov
ماشینو گرفتم از تعمیرگاه..امیلی کلی اصرار کرد که بریم ی کافه و صبحونه بخوریم..
امیلی:خب..پس تو پلیسی
من:آره..خب..
امیلی:هری..تو ساز میزنی؟
من:آره..گیتار و بعضی وقتا پیانو..
امیلی:منم گیتار میزنم..
من:خیلی خوبه
گوشیم زنگ خورد رو صفحه اسم لویی مشخص شد سریع سایلنت کردم و صفحه رو برگردوندم
من:امیلی من باید برم..دیرم میشه..
امیلی:یکم زود نی؟
من:باید برم اداره..پرونده ی مهمیه باید برسیش کنم..خیلی مهمه
امیلی:خیلی خب..برو..میتونیم باز همو ببینیم؟
همو ببینیم؟یکم مکث کردم و ازجام پاشدم..
من:آم..آره حتما..بهم بگو هروقت کاری نداشتی..
امیلی:خبر میدم..روز خوبی داشته باشی استایلز
لبخند زد و از کافه اومدم بیرون رفتم تو ماشین نشستم..دستامو به فرمون گرفتم و نفسمو دادم بیرون..
نوتیف تکست رو صفحه اومد..تکست از کول بود..میگه کجام و چرا دیر کردم..
جواب ندادم و از پارکینگ اومدم بیرون و رفتم سمت اداره..
تا رسیدم تو اتاقم کول منو دید وعصبی اومد سمتم..کول:مستر استایلز..کجایید پس؟
من:رفته بودم ماشینمو از تعمییرگاه بگیرم..گفته بودم که بهتون..
کول:مهم اینه که الان رسیدید..بیایید باید ببینیدش..
کتمو در اوردم و گذاشتم پشت صندلی و گوشی رو گذاشتم تو جیبمو همراهش رفتم
Liam pov
خداروشکر نایل هست..اگه نبود خودم مجبور بودم بهش داروهاشو بدم..الان اصلا نمیتونم ببینمش..خیلی سعی کردم وقتی میرم تو اتاق نسخه رو بردارم به چشماش نگاه نکنم..وقتی اون تمام مدت داشت با چشمامش ذوبم میکرد..نفسمو نگه داشته بودم و وقتی از اتاق اومدم بیرون چسبیدم پشت در و نفسمو دادم بیرون..این یکی از سخت ترین کارایی بود که کردم..
الانم تو اتاق نشستم و به در و دیوار نگاه میکنم..دارم کم کم خل میشم..
نایل در زد و وقتی گفتم میتونه بیاد تو درو باز کرد..نایل:لیام..لو اومده..میشه بیایم اینجا حرف بزنیم؟البته اگه نمیایی پایین..
شاید حالمو بهتر کنن..شایدم بدتر..
من:نمیدونم نایل..
نایل:میدونی..
دستشو دراز کرد و گذاشت پشت در و لویی رو اورد تو اتاق و خودشم اومد..
لویی:سلام پینو
من:سلام..
لویی:چرا انقد داغونی؟لی چیزی نشده که..لنتی بهش حق بده..
من:لویی من حوصله این حرفا رو ندارم..
لویی:باشه..ولی منطقی باش..تو ام اگه کسی رو نمیشناختی..حافظتم هر لحظه توش یچیزای محوی جابجا میشد..چطوری میتونستی راحت رفتار کنی؟
من:خستم..
نایل:میفهمیم لیام..ولی باید زمان بدی بهش
من:باشه..هرچقد میخواد زمان داشته باشه..من حرفی ندارم..من از خودم ناراحتم..
لویی:چرا؟
من:چون باعث شدم حس بدی پیدا کنه..
نایل:تو ام حق داری لیام..باید جفتتون بهم کمک کنید..
من:باید تکلیف سایمون مشخص شه..همتون راحت میشید..بیشتر از همه من بخاطر زین..
لویی:اره..لعنت بهش که کل زندگیمونو خراب کرد
میخواستم بحثو عوض کنم،پس ی سوال پرسیدم
من:زین کجا رو دوست داره ببینه؟کدوم شهر؟
نایل:عاشق اسپانیاس..شایدم بود،قبلا وقتی پنج شیش سالش بوده با باباش رفته اونجا،همیشه تعریف میکرد..
من:خیلی خوبه..
به لویی نگاه کردم که بازم تو خودش بود..
من:لو..هری رو فرستادم برا پرونده ی سخت..نگران نباش اگه امشب دیر کنه
__________
دیدید Two Of Us چجوری با روان هممون بازی کرد؟ :)

ESTÁS LEYENDO
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry