#57
هری:هی..آروم باش..اوناعم حق داشتن بفهمن..همه چی که تقصیر تو نیست..لیام:میتونستم بعدا خودم بهشون بگم..من خیلی احمقم..
داشت نق میزد و کلافه شده بود..
هری:ساعت چند عمل میشه؟
من:7 ..دکتر گفت طولانیه این جراحی..
به هری نگاه کردم..چرا حس میکنم خوابش میاد؟
هری:پس دوساعت وقت هست..لیام تو باید بخوابی یکم..
لیام:نمیتونم..فکر نمیزاره..هری من نمیتونم چشمامو بزارم رو هم..دارم دیونه میشم..الان باید پیشش باشم..ولی نمیتونم برم تو اون اتاق فاکی..
برام عجیبه که گریه نمیکنه..اینجوری بدتره..دستاش داره میلرزه از عصبانیت..
من:لیام..آروم باش..خودتو از بین نبر هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده مَرد..
لیام:الان فقط باید پیشش باشم..فقط اون آرومم میکنه..
من:میفهمم..قوی باش..بخاطر اون..
لیام:هوففففف..
هری:پاشو بریم یکم استراحت کن..
لیام:نمیام..نمیتونم
هری:چقد لوس میکنی خودتو اه..پاشو بهت میگم
خودش وایستاد ودست لیامو کشید و بلندش کرد..
صدای نایل از دور میومد که داشت از پرستار آدرس میپرسید..برگشتم سمت صداش..تا مارو دید سریع تر راه رفت و رسید بهمون
نایل:سلام..چی شد؟
من:باید زودتر عمل شه..
نایل:شت..
تریشا و صفا هم پشت نایل بودن..
تریشا:چی شد؟حالش چطوره؟
لیام:تو مراقبت های ویژس..باید امشب جراحی کنه..
صدای لیام بی روح شده بود..اینجوری ندیده بودمش..
صفا:کجاس..میخوام ببینمش..
دماغش قرمز شده بود از بس گریه کرده بود..نگاهش میکنم یاد دوقلوها میوفتم..چقد دلم براشون تنگ شده..
لیام:از پشت شیشه شاید بتونی ببینیش..ولی داخل نمیزارن بری..
به طرف در اشاره کرد و صفا دویید و رفت..نایل و تریشا دنبالش رفتن..
لیام:بزارید من برم پیش دکترش..
هری:منم میام..چشمات باز نمیشن..
لیام جوابشو نداد و راه افتاد..هریم باهاش رفت ولی قبل رفتنش بهم اشاره کرد همینجا منتظر بمونم..نایل و بقیه ام میان پیشم..
چرا احساس میکنم هری مشکوک میزنه؟نمیدونم چرا..ولی از وقتی پشت ماشین بود باهاش حرف زدم یجوری شد..
ESTÁS LEYENDO
Depend On Him
Fanfic{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry