#42_Infinity_1D:)

302 48 7
                                    

#42
من:برو دیگه..

آروم دستشو از ملحفه برداشت و نگاهشو ازم گرفت و رفت سمت کمدم و داشت لباس انتخاب میکرد..به بدن لخت خوش فرمش نگاه میکردم..تتوهاش خیلی جالبن،انگار پشت هرکدوم ی داستانی هست
تا فهمید بهش ذل زدم سریع باکسرشو پوشید..
لبخند کج بهش زدم..و ریز خندید..

من:لباس گرم بپوش بیرون سرده..

چندتا سوییشرت برداشت و دوتاش که شبیه هم بودن و فقط رنگاشون باهم فرق داشتو بهم نشون داد..

زین:اینا خوبه؟یکی من یکی تو..

من:اوهوم..مشکیه برا من..

سرشو به نشونه تایید تکون داد و اون دو تا رو جدا گذاشت رو تخت بقیه لباساشو پوشید..

زین:من آماده ام..خودت نمیخوای یچی بپوشی؟نچ نچ..لخت جلوم نشسته همینجوری..

جلوی چشماشو گرفت..خدایا چقد شیطون شده امروز..حیف که الان نمیشه وگرنه رو همین تخت ترتیبشو میدادم..لنتی سکسی..

از رو تخت پاشدم و رفتم سمتش و دستش از رو صورتش برداشتم و روی دستشو بوسیدم..

من:حواس برام نمیزاری سکسی بوی..

لبخند زد..لباسامو عوض کردم و آماده شدم و سویشرتا رو برداشتم و از اتاق رفتیم بیرون..

من:قهوه میخوری؟

زین:چون تو درست کردی آره..بوش کل خونه رو پر کرده..

رفتیم تو آشپز خونه و براش یکم از قهوه رو گرم کردم و تو فنجونی که براش گذاشته بودم ریختم و دادم دستش و خورد..

صدای عطسه ی نایل اومد..

زین:عه نایل..حالش خوبه؟

من:آره تا اونجایی که نیم ساعت پیش دیدمش..

فنجونشو گذاشت رو میز و باهم رفتیم تو حال..

زین:صبح بخیر..نایل؟خوبی؟

نایل:صبح بخیر زی..خوبم آره..

همون لحظه ی عطسه ی دیگه کرد..

من:سرما خوردی هوران..

زین سریع رفت سمتش و دستشو گذاشت رو پیشونیش..و ی نفس عمیق کشید..

زین:خداروشکر تب نداری..

نایل:خوبم..بیشتر سرفه هام نمیزاره نفس بکشم..

زین:چندبار بهت گفتم سیگار نکش؟..

با عصبانیت نگاهش میکرد..

نایل:خودت که بدتری زین..

من:من..من..حداقل مشکل تنفسی که ندارم..

داشتن بحث میکردن..دوست ندارم مود خوب امروز زین خراب شه..

من:خب هرچی که بوده دیگه تموم شده..

Depend On HimDonde viven las historias. Descúbrelo ahora