#72_The Break Up_Machin Gun Kelly

251 41 27
                                        

#72

Harry pov

چندساعتی بود که پشت میز نشسته بودم و به چندتا وکیل زنگ زدم..همشون مثل هم حرف میزنن
چند روز دیگه اولین جلسه ی دادگاهه..
اگه چیزی که میخوایم نشه دستگیرشون میکنن..
من بدون لویی نمیتونم..نایلم که با اولیویا قراره بره ایرلند..و حتی زین..میتونن تو زندان به درمانش ادامه بدن..ولی لیام نابود میشه رسماََ..این افتضاحه..
سرمو رو میز گذاشتم..گوشی رو میز ویبره رفت..سرمو بلند نکردمو از گوشه چشم به صفحه گوشی نگاه کردم
تکست از امیلی بود..

"امشب کارت تموم شد بیا به این آدرس..مخالفتم نکن..خوش میگزره..منتظرتم×"

شاید مغزم به یکم فکر نکردن احتیاج داشته باشه..

به ساعت نگاه کردم..7شده..وقت ندارم برم خونه بیام..از همینجا میرم..لباسام بد نی..

Liam pov

برگشته بودم تو اتاق و رو تخت نشسته بودم..به ی نقطه خیره شده بودم..
حتی توانایی فکر کردنم ندارم..فقط میخوام هیچ اتفاقی نیوفته..دلم چند ساعت آرامش میخواد..

یکی در زد..

من:بیا تو

درو باز کرد،نایل بود،دم در وایساد

نایل:لیام..من لویی رو ببرم برسونم با ماشین؟

من:چرا از من اجازه میگیری؟

نایل:عاخه ماشین برا توعه..

من:مهم نی..برو برسونش

نایل:تو خوبی؟

من:خوبم،برو دیگه

یکم مکث کرد بعد درو بست و رفت..
رو تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم..
میشه ی روز فقط ی روز همه چی ایده آل شه؟

Harry pov

رسیدم به آدرسی که داده بود..ی کلاب شبانه..اینجا باید زیادی گرون باشه..رفتم توش و تو جمعیتی که همشون مست بودن و داشتن برا خودشون میرقصیدن دنبال امیلی گشتم..درسته من نباید اینجور جاها باشم ولی خب..انگار اون منو زودتر پیدا کرد..از پشت دستشو گذاشت رو شونم..برگشتم سمتش.. با قیافه ی خندون نگاهم میکرد..

من:هی..

امیلی:بیا بریم اونور..

با سر اشاره کرد و دستمو گرفت و از لابلای جمعیت رد شدیم.. ی فضای دیگه ای بود،چندتا مبل اونجا بود و دختر پسرای جوون روش نشسته بودن و باهم حرف میزدن..چندتاشونم زیادی بهم نزدیک بودن..امیلی دستمو کشید و باهم نشستیم همونجا..

امیلی:خب..چی میخوری پلیس جوان؟

من:مرسی..چیزی نمیخوام

امیلی:اینطوری که نمیشه..مهمون منی..باید بخوری..اصلا ولش کن خودم یچیز خوب برات میارم..

Depend On HimМесто, где живут истории. Откройте их для себя