#78
Harry pov
من:لویی،باور کن من کاری نکردم،بخدا هیچی یادم نیست،چرا حرفامو باور نمیکنی؟چرا نمیدونی من از کل دنیا بیشتر تورو دوست دارم؟زندگیم؟چرا به حرفام گوش نمیدی؟
تو جاده بودیم،بارون میومد و بخاطر صدای باد باید داد میزدم تا صدامو بشنوه
روی لبه ی پرتگاه وایساده بود و از فاصله ی چند متری باهاش حرف میزدم،نمیذاشت جلو تر برم،بطری ودکا دستس بود و ازش میخورد،بدجوری مست بودمن:لویی..عشقه من..خواهش میکنم برگرد نگام کن حداقل..برگرد لنتی
داد میزدم و این بخاطر ترسم بود
لویی:برو به جهنم هری
داد زد و نفسم تو سینه ام موند و نتونستم بدمش بیرون
لویی:البته قبلش خودم میرم اونجا
ی قدم جلوتر رفت و دستمو گذاشتم رو قلبم و با دستم به سینه ام چنگ زدم
من:لویی،نمیبخشمت اگه ی قدم دیگه برداری
لویی:منم تو رو نمیخشم برا همه گوه هایی که خوردی
نیشخند زد و با اخم بهش نگاه کردم
من:منو نبخش ولی ازت خواهش میکنم برگرد،من بدون تو نمیتونم دووم بیارم
لویی:دروغگو،خوبم میتونی،از من بهتر خیلی دور و ورتو گرفته
من:زر نزن لو،برگرد بهت میگم،برگرد
چند قدم رفتم نزدیک تر و دستشو گرفت بالا و با جیغ و داد بهم اخطار داد
لویی:نیا جلو
من:تمومش کن،قسم میخورم من بهت خیانت نکردم
لویی:دیگه خیلی دیره که قسم بخوری
شیشه ی ودکاشو پرت کرد روی سنگا،هزار تیکه شد
لویی:دوسِت داشتم
دستاشو باز کرد و ی قدم برداشت
پرید
صدای سوت تو سرم پیچید
نفس نفس زدم و چشامو باز کردم و رو دستام نیم خیز شدم،بدنم خیس عرق شده،اون فقط ی خواب لنتی بود،لویی الان کجاس؟باید ببینمش
سِرُم توی دستم بودو انگار تموم شده بود چون خونم داشت برمیگشت توش،کشیدمش بیرون و به دردش توجه نکردممن:لو،کجایی؟
داد زدم
صبرکن ببینم
اینجا که خونه ی لیامه..چند ثانیه فکر کردم همه چیزو یادم اومد ، از جام پاشدم و درد بدی رو توی سرم حس کردم،تعادلمو از دست دادم ولی خودمو با دیوار سرپا نگه داشتم،رفتم سمت در و بازش کردم،نایل داشت میومد طرفمنایل:هری فعلا باید استراحت کنی..هولی شت تو خوبی؟
من:لویی کجاس؟
نایل:آم..هری برو تو اتاق لطفا
من:گفتم کجاس؟
با داد گفتم و نایل اخم کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/166550195-288-k382536.jpg)
BINABASA MO ANG
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry