#84_Aftertaste_Shawn Mendes♡

252 50 7
                                    


"از آخرای پارت قبل بخونید تا به این پارت برسید"
#84

تعادل نداشت ولی خودشو جمع کرد و بازم سمت ماشین نشونه گرفت
زین با اون ضربه از خواب پرید

زین:وات د هل؟چه خبره؟

داد زد

من:آروم باش زین

خم شدم و از داشبورد اسلحه برداشتم و سمت ماشینش نشونه گرفتم

زین:لیام داری چیکار میکنی؟

با استرس داد میزد،فاک الان نمیتونم آرومش کنم نه

اون زودتر تیر زد

من:سرتو بیار پایین

داد زدم و دوتامون سرمونو اوردیم پایین
تیر خورد تو شیشه و از بالای سرم رد شد پنجره رو دادم پایین و به چرخش شلیک کردم

من:زین هیچی نیست،الان تموم میشه خب؟!

سرشو سریع تکون داد،دستاش روی گوش هاش بود و خم شده بود پایین

چنتا تیر دیگه هم زد و همشون به بدنه ی ماشین خورد

بهش شلیک کردم و خورد تو دستش و اسلحه اش افتاد

من:حرومزاده

با حرص گفتم
سرعتمو ناگهانی کم کردم و از پشت به یکی دیگه از چرخاش زدم و ماشینش چرخ خورد و کوبیده شد به گاردریل..
سریع فرمون رو چرخوندم و ترمز کردم
ماشین با صدای زیاد ایستاد

من:از ماشین پیدا نشو تا برگردم

از ماشین پیاده شدم و کُلتمو از پشت کمرم در اوردم و دو دستی گرفتمش و رفتم سمت ماشینش که با فاصله ی نه خیلی زیاد از ماشینم متوقف شده بود و بخاطر داغون شدنش ازش دود بلند شده بود،نزدیک تر شدم،رانندش بیهوش بود و اون کسی هم که بهم شلیک کرد بخاطر زخم روی دستش داشت به خودش میپیچید،روی صورتش نقاب بود،بهش نزدیک شدم،در ماشینو باز کردم نقابشو کندم و پرت کردم کنار،با چشمای سبزش بهم نگاه میکرد،کم سن و سال بود

من:عقلتو از دست دادی؟

با داد بهش گفتم، یَقشو گرفتم و کشیدمش بیرون و چسبونمش به ماشین و از پشت بهش دستبند زدم
خوبیه همیشه آماده بودنم اینه که وسایلام هروقت بخوام باهامه..
از درد داد زد وقتی از لباسش کشیدمش انداختمش زمین و وادارش کردم رو شکمش دراز بکشه

من:حرف بزنی ی گلوله حرومت میکنم

پوف کشید و سرشو گذاشت رو زمین داشت گریه میکرد

گوشیمو از جیبم در اوردم و گفتم نیرو و آمبولانس بفرستن
اون یکی که رانندگی میکرد فکرمیکردم هنوزم بیهوشه ولی وقتی نبضشو گرفتم فهمیدم تموم کرده،سر و صورتش پر خون بود و شیشه ی ماشین توی شیکمش رفته بود

نیرو و آمبولانس زود رسیدن،رفتم سمت ماشینم و زینو دیدم که دستاش رو صورتش بود و صدای گریش میومد،در سمتی که نشسته بودو باز کردم و وقتی منو دید با گریه لبخند زد و بازم گریه کرد و اومد تو بغلم و بیرون ماشین رو زانوهامون ایستاده بودیم

Depend On HimWhere stories live. Discover now