#S2_21
نشست کنارم دستامو تو دستاش گرفت و نفسشو داد بیرون..به پایین نگاه میکرد
لیام:زین،عزیزم..میدونم خیلی سخته..خب؟..فقط میخوام به حرفم گوش بدی..
من:بگو لیام..گوش میدم
بهم نگاه کرد
لیام:میخوام قوی باشی خب؟..باید بریم ی کشور دیگه برای درمانت،و خیلی زود باید این سفر انجام شه..
من:اما لیام..مگه همینجا..
انگشتشو گذاشت رو لبام تا صحبتمو قطع کنه
لیام:با چندتا دکتر صحبت کردم،کشورای مختلفی پیشنهاد دادن،همشونم خوبن،فقط میخوام خودت انتخاب کنی تا زودتر اقدام کنیم
ماتم برده بود،چرا؟چرا باید از اینجا بریم مگه همینجا نمیشه درمان شم؟من نمیخوام لیام بخاطر من انقد اذیت شه..
لیام:عشقم؟کجایی باز؟
من:لیام من نمیخوام انقدر هزینه کنی،کارت چی میشه پس؟بچه ها چی میشن؟نمیشه همه چیو ول کرد و رفت
لیام:عزیزدلم،اینا که چیزی نیست از پسش برمیایم،نگران چیزی نباش من فکر همه جاشو کردم،فقط الان نظر تو رو میخوام تا از همین الان برنامه رو تنظیم کنیم.بین کشورای اسپانیا،فرانسه،آلمان..کدومو همیشه دوست داشتی ببینی؟
من:لیام شوخی میکنی باهام نه؟من هنو باورم نمیشه
لیام:نه عشقم شوخیه چی؟زودباش بگو..
نمیتونم باور کنم باید بریم ی کشور دیگه،نایل و لویی و هری چی؟چجوری هیچ کدومو نبینیم؟
من:لی..لویی و نایل چی میشن؟
لیام:هری رو جانشین خودم کردم تو اداره،خودمم هرجا باشم حواسم هست ب پروندشون تو خیالت راحت دیگه عشقم
من:خیلی سخته..مامانم و خواهرم چی؟
لیام:اینجا خونه ی اوناس
من:تو همهی این کارارو برای من انجام میدی؟
لیام:هنو باورت نمیشه زین؟فکر کنم زیاده روی کردم نیاز داری استراحت کنی،ببخشید عشقم،غذا سفارش دادم،بخور بعد استراحت کن
من:لیام
لیام:جونم؟
من:من فقط..من این همه خوبیاتو تا اخر زندگیمم نمیتونم جبران کنم..گیجم،ببخشید اگه ناراحتت کردم
بهم لبخند زد دستاشو گذاشت رو صورتم،سرشو نزدیک کرد و پیشونیمو بوسید،از کنارم پاشد،دستشو سمتم دراز کرد
لیام:نگران چیزی نباش عزیزم،بریم پایین؟
سرمو تکون دادم دستشو گرفتم و باهم رفتیم پایین
YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry