#S2_24
zayn pov
با صدای زنگ در چشامو به سختی باز کردم
روی مبل همونجا خوابمون برده بود
لیام محکم بغلم کرده بود
روی دستشو بوسیدم..تو خواب نق زد
از جام پاشدم
ساعت ۱۱ صبح شده
شت من لباس تنم نیست
دنبال شرتم گشتم و پیدا نکردمش
شلوارک لیامو پوشیدم و با عجله سمت در رفتم
درو باز کردم
هری پشت در بود
با ذوق بهم نگاه کرد و پرید بغلممن:سلام
هری:وای زین،نمیدونی چیشده
صدام خیلی گرفته بود و نمیتونستم جوابشو بدم
از بغلم اومد بیرون و نگاهم کردهری:شما دوتا چرا گوشیاتونو جواب نمیدین تا این وقت روز دیگه واقعا نگران شدم مگه میشه تا الان خواب باشه لیام،لیام کو؟
لیام رو مبل نشستو با صدای خوابالودش و چشمای پف کردش به هری سلام داد
لیام:چیشده پسر؟
هری:هی چیشده که تا الان خوابی تو؟
با خنده گفت و رفت روبروی لیام و رو مبل نشست
درو بستم و رفتم پیش لیام نشستم و رو بدن لختش ملحفه کشیدملیام:ی روز خواستم تنبلانه بغل عشقم باشم حالا..چیشده تو انقدر خوشحالی بعد این همه مدت؟
هری:باورتون میشه؟
من و لیام همزمان باهم گفتیم:چیووو؟
هری:باشه باشه الان میگم..
خندید و ادامه داد
هری:لویی و نایل هردوشون تا ۲ روز دیگه آزاد میشن
من:شوخی میکنییی؟
تقریبا داشتم جیغ میزدم..صدام داغون شده بود
لیام بهم نگاه کرد و لبخند پررنگی زد و فکر کنم گونه هام سرخ شده بود
هری:چه شوخی ای؟بیا اینم حکم دادگاهش
از گوشیش عکس حکمو نشون لیام داد
لیام:این عالیه هری..بهت تبریک میگم
با لبخند رو به من گفت
لیام:به تو هم تبریک میگم عشقم اینجوری میتونیم قبل رفتن ببینیشون
هری:میخوام مهمونی بگیرم
لیام:خیلی خوبه،خب اینجا تدارکاتشو میدیم..بالاخره ماهم میریم میخواستم خودم بهتون بگم این موضوعو ولی چون لویی و نایل نبودن نخواستم شلوغش کنم..حالا که هستن پس این عالیه
مدام برمیگشت و با لبخند قشنگش بهم نگاه میکرد
منم براش سرمو تکون میدادم تا حرفاشو تایید کنمهری:خب پس حله..ببخشید بیدارتون کردم بچه ها من میرم اداره..شماهم از ادامه خوابتون لذت ببرید
خندید و رفت سمت در
لیام:برو بچه پررو
هممون خندیدم
YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry