#31
Liam pov
بالاخره جایی که سایمون زینو برده بود پیدا کردیم..ی جای داغون..ی انبار متروکه..
حتی از دورم ترسناک بود..
لنتی اون زین منو با خودش برده اونجا..
سریع میدویدم تا برسم داخل اون انبار..
تاریک بود..ی نور کم از دور مشحص بود..ی صندلی که چندتا طناب دور و برش ریخته بود ولی کسی روی صندلی نبود..
ینی زین اینجا بوده..ولی الان چی؟کجاس؟
نزدیک تر رفتم از تو تاریکی زین آروم اومد بیرون..
با فاصله ازم وایستاد..انگار نمیتونستم برم نزدیکش..
سرش پایین بود و به چشمام نگاه نمیکرد..من:لنتی زین..حرف بزن..
هیچی نگفت..حتی سرشم نیاورد بالا..
از پشت سرش سایمون بهش نزدیک شد و دستشو گذاشت رو شونه ی زین..و وادارش کرد رو زانوهاش بشینه..
نه نمیزارم..نه..
سایمون رفت و درست پشت زین وایستاد..ی چاقوی بزرگ دستش بود..نشست پشت سرش..من:نه..نهههه..تو حق...
حرفم تو گلوم موند وقتی چاقو رو از پشت فروکرد تو پهلوی زین..
لبخند شیطانی زد و چاقو رو پرت کرد کنار و رفت..بالاخره تونستم برم نزدیک..
تو بغلم گرفتمش..داشت هر لحظه بی جون تر میشد..من:نه زین..پاشو..نه..خواهش میکنم..
با کف دستم آروم رو صورتش ضربه میزدم..ولی انگار صدامو نمیشنید..دستمو روی زخمش گذاشتم و وقتی خونو دیدم شوکه شدم،صدای زین که میگفت نجاتم بده تو مغزم اکو میشد
هری:لیام پاشو..لیامممم..
چشمامو باز کردم و انگار اکسیژن نبود..به زور نفس میکشیدم..
هری:آروم باش..لیام تو تب داری..
بدنم خیس عرق شده بود..من کی خوابم برد؟
من:چند ساعت خوابیدم؟
هری:شاید 3 ساعت..
من:نه نه نه..زین..باید پیداش کنم..
صدام رفته بود بالا و بلند بلند حرف میزدم..
از جام پاشدم و درد شدید پیچید تو بازو و کتفم..لنتی اصلا یادم نبود تیر خوردم..
هری:لیام..بشین..نایل ی سری سیگنال گرفته..نگران نباش..تقریبا فهمیدیم کجاست..
من:پس چرا معطلی؟چرا منو بیدار نکردی؟
هری:اولا که هرچی صدات میکردیم جواب نمیدادی..اومدم نزدیکت دیدم داری تو تب میسوزی آقای پین..برات دستمال نم دار گذاشتم تا تبت بیاد پایین..دوماً..تازه یک ساعتم نشده فهمیدیم کجاست..
من:هری..چرا متوجه نیستی؟زین پیش اون جاش امن نیست..قرصاشو نخورده لنتی..
لویی از در اومد تو و تعجب زده نگاهمون میکرد..
لویی:قرص چی؟زین چی شده مگه؟
هری:حالا بهت میگم عزیزم..
لویی:نه..لیام..بگو چی شده..
![](https://img.wattpad.com/cover/166550195-288-k382536.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Depend On Him
Fanfic{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry