#129

116 14 0
                                    

#S2_29
Louis pov
دست هری رو محکم فشار میدادم
به سمت ورودی خونه رفتیم..
با اینکه روز بود همه جا تاریک بود
نمیدونم لیام چرا نیومده هنوز

من:هییی؟کسی خونه نیست؟

جلوتر رفتیم ی کاغذ روی میز بود
برداشتمش که برای بقیه هم بخونم

من:"سلام بچه ها،تو هواپیما بودین زودتر نمیتونستم بهتون خبر بدم،من میرم دنبال زین تا بیارمش خونه احتمالا ساعت ۵ میرسیم..شما استراحت کنید، هرچی که خواستین سفارش بدین نزدیکای اومدن بهتون پیام میدم تا توی اتاق قایم شین..میخوام زین سوپرایز شه با دیدنتون:)"

نایل:هوفف..معلوم نیست قراره توی چند مرحله با این استرسمون کنار بیاییم لنتی

هری:امیدوارم زین بهتر شده باشه،بقیش دیگه مهم نیست

شان:خوب میشه حالش من مطمئنم

تریشا بی قراری میکرد هری و صفا باهم بردنش تو اتاق تا استراحت کنه
هرکدوم هرجایی بودیم نشستیم
به هیچی میل نداشتیم فقط تشنگی بود بطری آب از یخچال برداشته بودیم
حتی ساعتم دیگه نمیگذشت
اینجا خیلی قشنگه ولی حس عجیبی داره..
روی صندلی روی دستم تکیه داده بودم..چشمامو تازه بسته بودم که صدای ماشین رو نزدیک خونه شنیدم..سریع پاشدم

من:پاشید بچه ها بریم اتاق

هممون با سرعت رفتیم داخل اتاق و صدامون در نمیومد تا لیام بیاد بگه کی بیاییم بیرون

از پنجره ی اتاق میشد ببینیم ک دارن میان
لیام از ماشین پیاده شد و ویلچر برای زین آورد
بغلش کرد و نشوندش روی ویلچر
زین خیلی بی جون به نظر میرسید ی کلاه باکت مشکی رو سرش بود
خشکمون زده بود...نمیتونه راه بره؟؟
لیام پشت ویلچر زین گرفت و اومدن داخل
تریشا ی بند گریه میکرد و میخواست بره پیش پسرش
هممون تلاش میکردیم نگهش داریم و صداش از اتاق بیرون نره

Liam pov
زندگیمو آوردمش خونه
اون واقعا تلاش کرده برا زنده موندن،برای من برای هردومون
فقط الان یکم خستس و نیاز داره حالش آروم آروم خوب شه
آوردمش تو اتاقمون و کمک کردم بشینه رو تخت..میتونست راه بره ولی خیلی سختش بود از بس جون نداشت

زین:لی..میشه بمونی تو اتاق پیشم؟

من:همینجام قربونت برم، میخوام لباساتو عوض کنم برات

سرشو تکون داد و با چشمای بی حالش بهم نگاه می کرد

لباساشو آروم و با حوصله عوض کردم، زیر لب ازم تشکر میکرد، منم هربار صورتشو میبوسیدم که باعث میشد لبخند بزنه

من:برم لباساتو بندازم تو سبد لباسا ییام

زین:نه،نه..بعدا میندازی..لطفا پیشم بمون

خدای من اون خیلی حساس شده
لباسا رو بیخیال شدم و رفتم نشستم پیشش و بغلش کردم اونم چسبید بهم و دستشو گذاشت رو سینم

Depend On HimHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin