#29_Sucker For Pain_Wiz Khalifa ,Lil Wayne

345 60 8
                                    

#29
سایمون:نشونت میدم ضعیف کیه..

از رو میز اسلحه اشو برداشت خواست بیاد سمتم که در با ضرب باز شد با اومدن لیام سرجاش وایساد..

لیام:اسلحتو بنداز..بخواب رو زمین.

کُلتِشو دودستی گرفته بود سمت سایمون..سایمون با خون سردی اسلحه رو انداخت زمین و دستاشو گرفت بالا..

لیام:بخواب رو زمین بهت گفتم

با داد بهش گفت ولی سایمون فقط به لیام نگاه میکرد..

از پشت سرش هری و چندتا پلیس دیگه اومدن داخل..هری اون چندتا نگهبانِ سایمون رو دستگیر کرد و مامانم و خواهرمو بردن بیرون..خوبه،حداقل خیالم از اونا راحت شد..

لیام هنوز روبروی سایمون وایستاده بود و با غلیظ ترین اخمش بهش نگاه میکرد..

سایمون دستشو برد پشت کمرشو ی اسلحه دیگه در اورد..نشونه گرفت سمت لیام و لیام قبل از اینکه بخودش بجنبه سایمون ی تیر به بازوش زد..زندگیم رو زانوهاش نشست..
نفسم تو سینم حبس شد و حس میکردم نمیتونم نفس بکشم..نه..لیامَم..

من:نهههه..لیام..نهههه..

دستام بسته بود..خودمو کشوندم سمتش..حتی نمیتونستم گریه کنم..لیام یکم بی جون شده بود..داشت سرم داد میزد

لیام:برو بیرون زین..برو

بهم دستور داد..

حتی نفهمیدم باید چیکار کنم،بجز لیام هیچی نمیدیدم..لیام حواسش به من پرت شده بود
سایمون با سرعت بهمون نزدیک شد..و با لگد اسلحه لیامو از دستش پرت کرد کنار..
از لباسم رو زمین کشیدتم..

لیام سعی کرد نگه ام داره..ولی زور سایمون زیاد تر از لیام زخمی من بود..
اسلحه اشو گذاشت رو سرم..و لیامو سرجاش متوقف کرد

سایمون:بیای دنبالم کارش تمومه..

لیام:عوضی..با اون کاری نداشته باش.

سایمون:دنبالم نیا..

به سختی رو پاهاش وایستاد خواست بیاد نزدیک که سایمون خیلی سریع منو کشوند و برد..

صدای لیام که داشت با داد تو بی سیمش حرف میزد از دور میومد..
نه منو از تنها امیدم دور نکن آشغال ..

منو با خودش میکشید سمت پارکینگ،منو انداخت رو صندلی پشت ماشینش..

نشست و با سرعت از محوطه پارکینگ خارج شد..

Louis pov
نگران بیرون دم ماشین منتظر بودم...نایل نشسته بود تو ماشین..
لیام و هری نزاشتن باهاشون برم..سرمو چرخوندم هری رو دیدم که میاد سمتم..
رفتم جلو و بغلش کردم..

من:لنتی..پس لیامو زین کجان هری؟

هری:لیام گفت مادر و خواهر زینو بیاریم بیرون خودش با زین برمیگرده..نمیدونم لویی..

هری ام کلافه بود..و دستشو لای موهاش میکشید

من:پس چرا انقد دیر شد؟

رو کردم به نایل که تو ماشین نشسته بود و لبتابش کنارش بود

من:نایل چک کن ببین چیشد؟

بدون معطلی لبتابشو نگاه کرد..

نایل:شت..فکر کنم دردسر داریم..

هری:چیشده نایل؟

نایل:لیام تنهاست..زینو نمیبینم..وایسا بقیه رو چک کنم..

هری:عجله کن..

صدای لیام از بی سیم هری اومد..

لیام:هری..ماشینی از ساختمون بیرون اومد دنبالش کنید..زیننن..اون زینو برد..

هری:باشه لیام باشه..آروم باش

لیام:زود باشید..

داد زد..ولی میتونستم بغض تو صداشو بفهمم..
لنتی..خدایا چرا زین؟..خداکنه بلایی سرش نیاد..

هری چندتا نیرو فرستاد داخل برای لیام..
خدا میدونه لیام الان داره چی میکشه..و معلوم نیست چه بلایی سر زین بیاد..

Niall pov
ی ماشین دیدم که با سرعت از ساختمون  اومد بیرون..
نه ایندفعه من نمیزارم..سریع پریدم پشت فرمون و استارت زدم..پامو تا ته گذاشتم رو گاز..
به لویی که داشت داد و بیداد میکرد توجه نکردم..و دور شدم..افتادم پشت سر ماشینش..خیلی سریع میرفت..بارون شروع شده بود..لیام احتمالا زنده ام نمیزاره اگه بفهمه ماشینشو برداشتم..ولی وقتی زینو پس گرفتم ازم تشکرم میکنه..
خیلی نگذشته بود که
ی ماشین پلیس دیگه نزدیک شد.لیامو دیدم..ولی یکی دیگه داشت رانندگی میکرد..
لباسش خونی بود..و دستش رو بازوش بود..
لنتی تیر خورده..
Liam pov
نه..نمیزارم..نمیزارم ازم بگیرنش..هیچ کس حق همچین کاری رو نداره..
به کول گفتم رانندگی کنه..اون بهترین راننده ایه که میشناسم..میدونستم امشب بهش نیاز پیدا میکنم..ولی دوست نداشتم تا اینجا تو دردسر بیوفتیم..اصلا نمیخواستم..لعنت به این شانس..

من:کول..بجنب..

کول:دارم میرم سرهنگ..دارم میرم..

نایل داشت با تمام سرعت میرفت..نیروهای دیگه ام از مسیرهای بعدی اضافه میشن..
اون مریض روانیه..بهش آسیب بزنه زنده نمیزارمش..
اینا همش تقصیر منه..ازش محافظت نکردم..
عصبانیتم نمیزاشت به تیری که تو دستمه توجه کنم..خونریزی داشتم..
ترافیک شد و بین ماشینا گیر افتادیم..ازین بهتر نمیشه

من:لنتی..نه..

با مشت رو داشبورد کوبیدم و پیاده شدم..از بین ماشینا میدویدم..هر چی میرفتم پیداش نمیکردم..چجوری غیب شد؟..نه..اینا همش تقصیر منه..من خیلی بی عرضه ام
نایل داشت پشت سرم میدوید..

نایل:لیام وایسا..لیام...

صدام میکرد..من وقت توجه به هیچی جز پیدا کردن زینو ندارم..

از پشت لباسم کشیدتم و نذاشت جلو تر برم..

نایل:لنتی..بهت میگم وایسا..اون جی پی اس داره..پیداش میکنیم..

بدون اینکه برگردم نشستم
رو زانوهام..ینی چی؟زین منو برد؟
من همین الان اونو میخوام..اشک و بارون روی صورتم باهم مخلوط شده بود..نمیدونستم کجا باید برم..ادامه بدم یا وایسم..
خدایا کمکم کن..
نایل بغلم کرد..نمیدونم چجوری داشتم گریه میکردم،فقط چیزی رو نمیتونستم ببینم

Depend On HimDonde viven las historias. Descúbrelo ahora