#39_I Don't Mind_Zayn Malik

348 50 31
                                        

#39
یکم راه رفتیم تا رسیدیم به ی جایی که تقریبا خیلی نوری نبود که بشه واضح دید

زین:اوناهاش..نایل اونجاست..

ی نفس عمیق کشید و با خوشحالی نگام کرد..انگار خیالش راحت شد

من:بریم پیشش..

نایل روی نیکمت نشسته بود و به آب ذل زده بود..

زین از پشت دستاشو گذاشت رو شونه هاش..

زین:نایل هوا سرده..سرما میخوری پسر

چیزی نگفت..حتی تکونم نخورد..

من و زین رفتیم کنارش نشستیم..
زین دستشو گرفت..به قیافه اش نگاه میکردیم..از قرمزی زیر چشماش میشد تشخیص داد گریه کرده..
آشغال فیلترای یه عالمه سیگار پایین پاش ریخته بود..ی سیگارم دستش بود که خاموش بود..

زین:لیام  این داره یخ میزنه..خدایا..ریه هاش مشکل داشت این سیگارا رو تو کشیدی نایل؟

بازم هیچی نگفت..صدای نفساش خِر خِر میکرد،داشت جلو سرفه هاشو میگرفت
زین داشت حرص میخورد..
کتمو در اوردم و انداختم دور نایل..

من:پاشید بریم تو ماشین..

زین سیگار تو دستشو دراورد و پرت کرد کنار..بدجور عصبی بود..
باهم کمک کردیم از جاش پاشه و بردیمش تو ماشین نشوندیمش عقب..

بخاری رو روشن کردم..

زین هر دو دیقه ی بار تا برسیم خونه برمیگشت بهش نگاه میکرد..

رفتیم تو خونه و جلو شومینه با زین نشستن و براشون شیر گرم اوردم..
زین دور نایل پتو انداخته بود..

زین:نایل..تروخدا ی چیزی بگو..

به زین نگاه کرد..

نایل:زین..من فقط..

بغضش ترکید و اشک ریخت.. بغلش کرد..

زین:تو فقط چی نایل؟..آروم باش...هیششش

نایل:اون چرا باهام اینکارو کرد؟

چندتا سرفه کرد..
زین چیزی نمیگفت و سرشو انداخت پایین..

من:خب اینجا شما دوتا ی چیزایی میدونید که من خبر ندارم..

زین:لیام..نایل دوست دخترشو بخاطر اینکه به من کمک کنه از دست داد..

بخاطر اینکه انقد سریع جوابمو داد یکم شوکه شدم،ولی خوبه که سریع رفت سراغ اصل مطلب
نه لنتی..تو دیگه بغض نکن..

من:بخاطر اینکه نقشه میکشیدین؟

نایل:اون فکر میکرد من دزدم..خب ی جوراییم بودم..ولی نه برای اون دلیلی که همه دزدی میکنن،خودتون که میدونید دیگه..

سرفه کرد..ادامه داد

نایل:باباش وقتی فهمید دیگه نزاشت ببینمش..

Depend On HimWhere stories live. Discover now