#35
با استرس ادامه دادم
من:الان کجاس؟
نگرانیم تو حرف زدنم مشخص بود
پرستار:بهوش اومد بردنش بخش..نگران نباشید..
من:مرسی..
خدایا شکرت..اومدم برم که یادم افتاد نپرسیدم از کجا باید برم.
من:هی خانوم..بخش از کدوم طرفه؟
پرستار..طبقه دوم..اولین راهرو..سمت چپ..
من:بازم مرسی..
قدمامو سریع برمیداشتم..
رسیدم تو اتاق..
لیام نشسته بود رو تخت پیش زین دستشو گرفته بود..
من:خداروشکر زین..
دوتاشون بهم نگاه کردن..
بهم لبخند میزدیم..
زین:مرسی اومدی نایل..
رفتم جلوتر تا بغلش کنم..اون همینجوریم لاغره،با فکر کردن به آیندش لبخندم محو شد و از بغلش اومدم بیرون..
زین:مرسی برا کاری که برام کردی..
من:چیکار کردم مگه؟
زین:لیام بهم گفت اون لحظه تو باهاش بودی و برگردوندیش..ازت ممنونم نایل..
من:تنها کاری که میتونستم بکنم همین بود..خوشحالم بهوش اومدی..
داشتم سعی میکردم گریه نکنم و با ی لبخند مصنوعی میپوشندمش
لیام:فکر کنم امروز مرخص میشه اگه الان دکتر بگه..
شت..نمیدونه..لیام نمیدونه زین باید زودتر عمل شه..
من:لیام..میشه بریم بیرون چند لحظه؟
زین تعجب زده بهون نگاه میکرد
لیام:چیزی شده؟
من:نه..بیا کارت دارم
رفتیم بیرون،پشت در اتاق وایستادیم..
من:لیام..میدونی..چیزه..اون موقعی که حالت بد شد..
لیام:خب..بگو دیگه نایل..
من:من با دکترش حرف زدم..
لیام:آره میدونم..هری گفت..
من:همه چیو گفت؟
لیام:نه..گفت ازت بپرسم چی گفته بهت..خب چی گفت؟
من:خب..
از استرس دستامو تو هم مشت کرده بودم..
من:گفت باید زودتر از وقتش عمل کنه..
چیزی بهم نمیگفت..خشکش زده بود..
من:گفت ممکنه ی سری مشکلاتم پیش بیاد..
لیام:اینا یعنی چی نایل..واضح بگو..
من:لیام برا منم سخته دارم اینا رو میگم..باور کن..
لیام:نایل کامل بگو..خواهش میکنم..
YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
