#67_Ruin_Shawn Mendes

240 43 3
                                    

#67
Liam pov

غذاشو که خورد بردمش تو اتاق و گذاشتم تنها باشه..شاید نخواد پیشش باشم..
رفتم تو ی اتاق دیگه که زیاد توش رفت و آمد نداشتم..فکر نمیکردم ی روز بخوام تنهایی بیام اینجا بخوابم..چراغ اتاقو روشن کردم و به دور و اطرافم نگاه انداختم..خاک رو تمام وسایلا نشسته..ملحفه ی رو تخت رو کنار زدم و تکوندمش..گرد و خاک باعث شد عطسه کنم..
لعنت بهت..چشمم خورد به یچیز براق..
ی دستبند طلا رو تخت بود..
شت این از کِی اینجاس..
برداشتمش بهش نگاه کردم..
اینو براش خریده بودم که نمایشی جلوی مامانم بدم بهش..چقد بد بود اون روزا..همش تظاهر..همش دروغ..
دستبندو گذاشتم تو کشو و با عصبانیت درشو بستم..
نفسمو با حرص دادم بیرون..
چرا همچین چیزی رو الان باید ببینم؟..
باید برم ورزش کنم..یکم مشت زدن تو کیسه بکس حالمو خوب میکنه..ینی امیدوارم خوب شم..
خوابیدن فایده نداره..

Zayn pov

کتابو تموم کردم بازم خوابم نبرد..لیام رفت بیرون و برنگشت..فکر میکردم اینجا بخوابه..
تشنمه خیلی زیاد..پاشدم و از اتاق اومدم بیرون..از پله ها رفتم پایین و آشپزخونه رو پیدا کردم..خونه تقریبا تاریک بود..با احتیاط ی لیوان برداشتم و آب برداشتم و خوردم..ی لیوانم با خودم بردم که قرصمو بخورم..داشتم برمیگشتم سمت اتاق ولی نور از پایین پله ها توجهمو جلب کرد..آروم آروم برگشتم پایین و رفتم سمت دری که چراغ تو روشن بود..لای در باز بود..با ی چشمم داخل رو نگاه کردم..شبیه ی باشگاهه..لیام اونجا بود..داشت به کیسه بکس ضربه میزد..دور مچ دستاش نوار های پارچه ای بود..فقط ی شلوارک مشکی پاش بود..
با قدرت مشت میکوبید..عرق رو بدنشو خیس کرده بود..و صدای نفساشو با این فاصله هم میشد شنید...
فکر کنم چند دیقه ای میشد که بهش نگاه میکردم..ی صدای پارس سگ از بیرون اومد و سکوت رو شکست..لیوان آب از دستم افتاد..صداش شکستن لیوان لیامو متوقف کرد..با دستاش کیسه بکس رو نگه داشت..به سمت در نگاه کرد منو دید..اومد سمتم و همزمان بندا رو از دور مچش باز کرد.درو کامل باز کرد و متعجب نگام کرد

لیام:اینجا چیکار میکنی؟فک کردم دزد اومده زین

من:اومدم آب بردارم..راستش..ببخشید..

به شیشه خورده ها نگاه کردم و دلا شدم پایین تا جمعشون کنم..

لیام:نمیخواد..خودم جمع میکنم..

اونم همراهم اومد پایین و با دستش دستمو گرفت تا نزاره به شیشه ها نزدیک شم..به چشمام نگاه میکرد و منم هیچی نمیتونستم بگم..

لیام:برو بخواب بِیب..

من:من شکوندمش..پس بزار خودم جمعش کنم..

لیام:لازم نکرده..شما برو بخواب..نباید بیدار بمونی زیاد..ساعتو نگاه کن..

نزدیک 2شبه..

من:تو چرا نمیخوابی؟

لیام:چون..

مکث کرد

لیام:چون نمیتونم بخوابم..

من:منم نتونستم..

ی لحظه به پایین نگاه کردم..چند قطره خون از دست لیام چکید..

من:شت..دستت..

به دستش نگاه کرد،ی تیکه شیشه لای مشتش بود،دستشو آروم باز کرد

لیام:خوبم چیزی نیست

من:اون نواری که دور مچت بودو بده

دستشو دراز کرد و از پشت سرش رو زمین بندو اورد..ازش گرفتم،
دور زخم کف دستش پیچیدم
دستم خونی شده بود

لیام:زین..برو دستتو بشور

من:باشه..میشه بگی دستشویی کدوم طرفه

با سر جواب داد و پاشدیم..ی حوله ی سفید انداخت رو شونش و عرقاشو پاک کرد... تا جلوی دستشویی باهام اومد

رفتم داخل ولی درو نبستم..لیام منتظر وایساده بود..
دستمو زیر شیر آب گرفتم..به خونی که با آب شسته میشد نگاه کردم..چشممو روی هم فشار دادم.

لیام:چیزی شد زین؟

با لحن نگران پرسید

من:من..خون

اومد نزدیک و نگران نگام کرد و دستشو گذاشت رو کمرم

لیام:چیشده؟

دستمو آروم کشیدم رو پشت لبم

من:من..خون دماغ شده بودم؟

لیام:زین تو یادته؟

با سردرگمی نگاش میکردم

من:نمیدونم..خونو حس کردم..رو صورتم..درست همینجا

لیام:زین این خیلی خوبه که داره خاطرات میاد به ذهنت..الان بخواب استراحت کن..فردا شاید یچیزای بیشتری یادت بیاد

من:آره

رفتیم تو اتاق خواب..مطمئن شد جام راحت باشه..خواست بره بیرون که مچ دستشو گرفتم

من:مگه اینجا اتاقِم....ینی اتاقت نیست؟

لیام:خب..گفتم شاید تنها راحت تر باشی

من:اممم..نه..اصلا..من تنهایی خوابم نمیبره

لیام:بمونم؟

با سر بهش گفتم آره..ی لبخند زد

لیام:من برم ی دوش بگیرم میام پیشت

من:منتظرت میمونم

ی لبخند شیرین زد و از اتاق رفت بیرون..

اون خیلی مهربونه..کاملا برعکس قیافش وقتی داشت با تمام توانش میکوبید روی کیسه بکس..ترسناک بود..خشن..شایدم جذاب..آره..چی؟
چند بار پلک زدم و اخم کردم..اون جذابه..

Liam pov

نمیدونم از کی پشت در وایستاده بود..ولی درهر صورت منو دید که چجوری با حرص مشت میزدم..نکنه ازم بترسه؟نه..خدایا همینو کم دارم فقط..
دوش آب باز کردم و گذاشتم آب گرم از روی بدنم سر بخوره..
دلم میخواد بغلش کنم...انگار خیلی گذشته..برای خودم زمزمه میکردم..
Do I ever cross your mind?
چند بار اینو باخودم تکرار کردم..ینی میشه بازم منو دوست داشته باشه؟..ینی یادش میاد که چقد عاشقشم؟
اشک از گوشه ی چشمم میومد و با آبی که از دوش میومد ترکیب میشد،بی صدا اشک میریختم...
این دردناکه..نمیدونم تا کی میتونم به این وضعیت ادامه بدم..
______
آهنگو پلی کنید حتما:)
اه T____T

Depend On HimWhere stories live. Discover now