#1_Sour Disel-Zayn Malik

3.2K 231 42
                                    

#1
Zayn pov
من:اوکی گایز،وقتشه انجامش بدیم،نایل اون سیستم لنتی رو هک کن..هر طور ک شده..
لویی باید ماشینو سریع برسونن..باهاشون هماهنگ کن

واسشون نقشه رو میگفتم..
باید جزئیات رعایت شه
اصلا دلم نمیخواد چیزی از قلم بیوفته..
سرم درد میکنه ..حتما برا فشار کوفتیه این ماموریته
قبل از عملیات باید استراحت کنم..

من:بچه ها ..نقشه رو میدونید..راس 4صبح باید اونجا باشیم،من میرم یکم از دست این سردرد فاکی خلاص شم..

نایل:حواست به خودت باشه زین

لویی:زیادی خودتو خسته کردی..نمیخوایم بی لیدر شیم

من:نمیخواد نگران من باشید،خوبم

بدون اینک منتظر وایسم چیزی بگن رفتم بالا تو اتاق رو تخت دراز کشیدم..با گوشی آلارم رو برا ساعت 3 تنظیم کردم
باید زود آماده شم..
کار بزرگی رو باید عملی کنیم

(صبح روز بعد ساعت 3:50 )

به جایی که باید میرسیدیم نزدیک شدیم...
هووفف،استرس خیلی زیاده
آروم ولی واضح برا چندمین بار براشون گفتم نقشه چیه

من:لویی تو بامن میایی،نایل توعم میری اتاق فرمان سیستمای حفاظتی رو از کار میندازی..با بیسیم خبر میدی و..

نایل نذاشت ادامه بدم..

نایل:بسه زین..میدونیم چیکار باید بکنیم 2ماهه داریم براش تمرین میکنیم..

من:هی دفه آخرت باشه حرفمو قطع میکنی..

با حالت خشنی گفتم و نایل دستاشو به نشونه تسلیم شدن برد بالا

لویی: ریلکس!!زین آروم باش..باید تمرکز کنیم

من:درسته..

دستمو رو شقیقه ام گذاشتم..
فاک به این سردرد..هیچ تغییری نکرده از دیشب

لویی:زین..زین..خوبی؟نایل بره؟منتظر دستور توعه
به ساعت مچیم نگاه کردم ...
ساعت 3و58

من:نایل برو..سریع باش

نایل ماسکشو زد صورتش و سریع از ماشین پیاده شد،خیلی سریع تو تاریکی محو شد..
حدود 10 دیقه گذشت

رو فرمون کوبیدم..

من:فاک پس چرا خبری نشد

لویی دستشو گذاشت رو شونم..

لویی:آروم باش زی!کار آسونی نیس..سیستم بانک به این عظمت هک کردنش کار 2ثانیه که نیست..

سرمو گذاشتم رو فرمون
که همون موقع صدای نایل از بیسیم اومد

نایل:گایز،ی مشکلی هست..هر کاری میکنم نمیتونم نفوذ کنم به سیستم

لویی:نایل الان وقتش نیس

لویی با بی حوصلگی جوابشو داد،نایل ازهمون خنده های همیشگیش کرد ولی این دفه آروم و بی سرصدا تر

نایل:نمیزاری یکم خوش بگزرونما،میتونید بیایید..از ورودی B بیایید داخل

سریع از ماشین پیاده شدیم..
چون ممکن بود لو بره وقتی میاییم بیرون سپرده بودیم یکی که قابل اعتماد بود بیاد کمک..اینجوری سرعت کار بالا ترم میره

خوب پیش رفتیم..سریع ولی با دقت داخل موحوطه شدیم..به لطف مغز باهوش نایل در ورودی قبلا باز شده بود
وارد که شدیم ی راست رفتیم سراغ گاوصندق اصلی..

نایل هم بهمون اضافه شد..
دوربینای امنیتی از کار افتاده بودن
پس خیلی راحت کارمونو انجام دادیم..
در گاوصندق بعد از 15دیقه کلنجار رفتن باز شد..

لویی:واو ..پسر..شِمشا رو نگا

من:زود باشید..الان وقت تعجب کردن نیست

لویی:خب بابا،اه

مشغول بودیم برا اینک پولا و شمشا رو بریزیم تو کوله هامون..
کوله ی من پر نشده بود
ولی صدای آژیر کوفتی که معلوم نبود از کجا فعال شده نذاشت ادامه بدیم..

من:فاککک..زود باشید برید سمت ماشین...من خودمو میرسونم

لویی و نایل سرشونو تکون دادن و سریع با کوله پشتیاشون رفتن سمت همونجایی که راننده ماشین قرار بود بیاد دنبالمون..
1دقیقه بعد منم رفتم همون طرف ولی
وقتی رسیدم بیرون مامورا دورتا دور بانک حلقه زده بودن
ولی هنوز منو ندیده بودن
پس سعی کردم جوری برم که متوجه من نشن..
صدای آژیرشون باعث میشد سرم بیشتر و بیشتر درد بگیره
فاک تمومش کنید..
داشتم میدویدم ولی صدای شلیک گلوله ترس بدی تو بدنم تزریق کرد..
اون گلوله درست خورد تو پام..
بدجور تو خاک خوردم زمین
اون پلیسی که اسلحه دستش بود با ابهت وحشتناکی نگام میکرد
از درد به خودم پیچیدم

پلیس: دیگ جایی نمیری!

من:فاک یو
تقریبا داد زدم

کشون کشون میخواستم خودمو به ی جایی برسونم که بتونم وایسم
که اومد نزدیکو پاشو محکم فشار داد روی جای گلوله تو پام

من:لعنت بهت...لعنت بهههتتت

پلیس:نیرو بفرستید ..یکیشونو گرفتم..ورودی B..
زخمی داریم

آخرش نیشخند زد

همونجا منتظر موند تا نیرو ها بیان
من از درد به خودم میپیچیدم
لعنت به این شانس..نایل و لویی..اونا باید پولو برسونن به اون سایمون حروم زاده..وگرنه..پلکام سنگین شد و تار میدیدم

______________
سلام...
عشقای من که میخواید داستانو بخونید ی چندتا حرف بزنم باهاتون^____^

1-خیلی مرسی که انتخاب کردید این استوری رو

2-لطفا ادامه بدید به خوندن و وسطاش ول نکنید :)

3-رفته رفته جذاب میشه،سریع ناامید نشید*___*

4-اولین استوری منه..depend on him..خودم خیلی دوسش دارم..پس اگه اشکال یا نقصی میبینید ببخشید از همین ابتدا ؛)

5-پارت ها کوتاهن نسبتا،چون دوست نداشتم خسته کننده بشه،پس بخونید دیگه:)

6-و در آخر اگه دوست داشتید vote بدید،خوشحال میشم نظراتتونم ببینم

دوستون دارممممممممم♡_____♡


Depend On HimWhere stories live. Discover now