#68_So Far Away_Martin Garrix

249 53 4
                                    

#68

Zayn pov

صدای در حموم که باز شدُ شنیدم و سریع خودمو زدم به خواب و پتو رو رو خودم کشیدم..
در اتاق باز شد..چشام بسته بود ولی متوجه شدم اومد ببینه خوابم یا نه..کاملا حواسش بهم هست
رفت لباس بپوشه..دزدکی نگاهش میکردم..
از کمدش لباس برداشت..حوله تنش بود..در اورد..ی لحظه دستمو گذاشتم جلو چشمم..شت
از لای انگشتام بازم نگاهش کردم..باکسرشو پوشید و بقیه ی لباساشم پوشید..با حولش سرشو خشک کرد و گذاشتش کنار،فک کنم گونه هام سرخ شده..
اتاق تاریک بود ولی با نور چراغ خواب میتونستم ببینم چشاش قرمز شده..حتما بخاطر حمومه...روی زخم گونشو باز کرده و زخمش معلومه
دماغشو کشید بالا..خب نکنه گریه کرده؟..
من متوجه نمیشم..
اومد نشست رو تخت..و پشتش بهم بود..برگشت بهم نگاه کنه..سریع چشمامو بستم..نزدیک تر شد و نفسای گرمش رو صورتم میخورد.. روی پیشونیمو آروم و طولانی بوسید
ناخداگاه لبخند کمرنگی زدم

لیام:دوسِت دارم ..

با صدای آروم گفت و کنارم دراز کشید و پتو کشید روخودش..حواسش بود منو چک کنه که پتو کامل روی بدنم باشه..
رو بهم دراز کشیده بود..با انگشتش آروم روی صورتمو نوازش کرد
داره باهام چیکار میکنه؟
خیلی سعی کردم چشمامو باز نکنم..انقد بهم نگاه کرد تا چشماشو بست و خوابید..نگاهش کردم..
مثل بچه ها خوابیده..
من چجوری بودم؟چیکار کردم باهاش که اینجوری مراقبمه؟یادمه بغلم کرده بود..میگفتم جایی نره..ولی اون لیامی که تو خوابم بود خیلی قوی تر از اینا بود..الان خیلی ضعیفه..
من کل چیزی که یادمه بغل پر از آرامش لیامه تو رویامه..
من باعث این ضعیف بودنش شدم؟ولی چرا؟من مریض بودم؟شایدم هنوز خوب نشدم،چرا خون دماغ میشدم؟
بازم شروع شد..بهش نگاه میکنم و کلی سوال تو مغزم جمع میشه..جواب خیلیاشو نمیدونم..همه چی تو ذهنم محوه
بدون اینکه سرموتکون بدم به پایین نگاه کردم..دستمو گذاشتم رو دستش..گرمه..برعکس من..
آرامش..
چشامو بستم..
Harry pov

چشمامو باز کردم..هوا روشن شده..وات؟ساعت چنده؟
به ساعت رو میز نگاه کردم..فاک 8شده..من باید 7میرفتم،آلارم لنتی بیدارم نکرده؟باید ماشینو میگرفتم..وایسا ببینم..چرا گوشیم زنگ نزد؟
سرمو کردم تو بالشت و پوفی کشیدم..
لویی کجاست؟سرجام نشستم و خمیازه کشیدم..

من:لووو..کجایی؟

تقریبا بلند گفتم..جوابی نمیومد..پاشدم و رفتم تو پذیرایی..لویی رو کاناپه خوابیده بود..شیشه ی مشروب رو میز بود..چی؟چرا نیومد پیشم بخوابه؟

من:لو..عزیزم..برو رو تخت بخواب..

سرجاش تکون خورد و نق زد..

روی پیشونیشو بوس کردم و رفتم دستشویی و آماده شدم که برم..
یادم افتاد گوشیم روی میز بوده..
رفتم برش دارم دیدم لویی هنوز خوابه.‌.
گوشی رو چک کردم..میس کال ندارم؟جالبه..
اون دختره بهم زنگ نزد؟قرار بود امروز ماشینامونو بگیریم..
میخواست بیاد دنبالم تا اونجا بریم..
دیدم زنگ زده..ولی جواب داده شده..لویی جواب داده حتما
گوشی رو گذاشتم تو جیبم و کتمو رو دستم نگه داشتم و یبار دیگه به صورت قشنگش نگاه کردم،از خونه رفتم بیرون..

Louis pov

خودمو زده بودم به خواب تا بره..ی چشممو باز کردم تا مطمئن شم رفته..سر جام نشستم..هووفف..حقش بود..دستمو کلافه کشیدم رو صورتم
من چرا انقد بیکارم تو خونه؟اه تا تکلیفم مشخص نشه نمیتونم برم کار کنم..
از این خونه بدون هری متنفرم..اصلا قابل تحمل نیست..
به نایل تکست دادم..
جواب نداد..عجیبه..ساعت 9عه..نایل خوابه معمولا،بهش زنگ زدم..بازم جواب نداد..
اومدم شماره زینو بگیرم ی لحظه یادم افتاد اون منو یادش نی..ینی هیچ کسی رو یادش نی..شاید لیامو یادش باشه..دلم شکست..ی آه کشیدم و گوشیو پرت کردم کنار..سرمو بردم عقب و به سقف خیره شده بودم..
اینجوری نمیشه..

Liam pov

چشمامو باز کردم و با خوشگل ترین موجود دنیا مواجه شدم..موژه های بلندش وقتی چشماش بستس..
پرستیدنیه..نمیدونه چقد دوسش دارم..اگه میدونست :)
برگشتم و به ساعت نگاه کردم..فاک چرا انقد خوابیدم..گوشیمو از رومیز برداشتم..
خوبه صدتا میس کال هزارتا تکست..
حوصله هیچکدومو ندارم..دلم میخواد فقط پیش زین باشم..من باید ببرمش مسافرت..باید یکاری کنم بهش خوش بگزره..صورتمو گذاشتم روی بالشت..صداش میمود..رومو کردم بهش..

زین:نه..نمیتونم..

شت اون داره خواب میبینه..

زین:برگرد..آ..آره..من..لیام..

اسم منو گفت..هم خوشحال شدم هم کنجکاو..ینی چی داره میبینه..

زین:باشه..زود برگرد..

جمله ی آخرشو که گفت بغض داشت..انگار ناراحت بود..

من:عزیزم..چیزی نیست..

صورتشو ناز کردم..

فاک..سرجام نشستم و دستاشو گرفتم..گرمه..خیلی گرمه..تب داره

سریع به دکتر زنگ زدم و گفتم بیاد..گفت ممکنه زود نرسه..پس تا برسه باید خودم مراقبش باشم..

رفتم پایین تو آشپزخونه که آب بیارم..ی نامه روی میز بود..
نایل بود..چی؟رفته؟نه نهههه..کارو خراب میکنه..دادگاه قبول نمیکنه..

سریع بهش زنگ زدم..جواب نداد..

من:فاک نایل..نرو..خواهش میکنم..الان وقتش نیست لنتی

بهش تکست دادم و گفتم اگه بره کار خراب میشه ممکنه زینم تو دردسر بیوفته..گوشی رو گذاشتم تو جیبم و با عجله رفتم تو اتاق..چندتا حوله رو خیس کردم و رو پاهاش و پیشونیش گذاشتم..بعد چند دیقه یکم تو جاش لرزید..روش پتو کشیدم..دوباره حوله ها رو عوض کردم

گوشیم زنگ خورد..نایل بود

من:نایل،پسر کجا گذاشتی رفتی؟

نایل:دارم برمیگردم خونت لیام منو ببخش...

Depend On HimWhere stories live. Discover now