#24
من:ممنون دکتر
دکتر کارش بعد چند دقیقه تموم شد و رفت.. منم سریع رفتم پیش زین..
دستاش از همیشه سردتر بود..رنگ صورتش سفید و بی روح شده بود..
چی داره میکشه از درد ؟
همینجوری که رو دستشو نوازش میکردم باهاش حرف میزدم..
من:زندگیم..خوب میشی خب؟
سرشو تکون داد..
میخوام صداشو بشنوم..ولی نمیخوامم بهش فشار بیاد با حرف زدن..باید یکم استراحت کنه..
من:عزیزم..یکم بخواب تا بقیه بیان..
زین:امشب خیلی مهمه لیام..
من:میدونم..ولی همه چی بستگی داره که تو خوب بمونی..حالاهم بگیر بخواب..صدات میکنم..
زین:گوشتو بیار نزدیک..
سرمو بردم سمت دهنش که بخواد چیزی بگه ولی روی لپمو بوسید..
زین:همه چی بخاطر توعه..دوسِت دارم..
الان بازم باید خودمو نگه دارم..چقد ی موجود میتونه شیرین باشه؟..اونم تو این وضعیت
من:منم دوسِت دارم خوب بخوابی عزیزم..
رو پیشونیشو بوسیدم و پتو رو کشیدم روش و خودمم از اتاق رفتم بیرون..
صدای زنگ در اومد..
حتما لویی و نایل ان..
هری همچنان بی جون رو کاناپه خوابه..
درو باز کردم ..لویی و نایل هرکدوم با کوله پشتی های بزرگشون اومدن تو..
من:خوش اومدین..
لویی:ازت ممنونیم که اینکارو برای زین میکنی.
من:وظیفمه..
نایل چیزی نمیگفت..کوله اشو در اورد...
من:وسایلتونو میتونید بزارید تو اون اتاق..راحت باشید
با دست بهشون اشاره کردم تا برن اونجا..
هری یکم تو خواب به خودش پیچید..
بیچاره از درد نمیتونست درست تکون بخوره..باید ی قرصی چیزی بهش بدم..
ی قرص مسکن و ی لیوان آب برداشتم و رفتم پیشش نشستم..
دستمو گذاشتم رو بازوش و چند بار خیلی آروم تکون دادم..
من:هری.بیدار شو..
هری:چیزی شده لیام؟
من:نه..بقیه ام اومدن..همه کارا رو کردیم..بیا قرص بخور دردت آروم شه..
نشست و ازم گرفت با لیوان آب سر کشید..
هری:خب..همه چی حله؟
من:نقشه مونده..باید همه بیاییم اینجا بشینیم..
هری:بقیه اینجان؟
من:گفتم که بهت..
هری:آر..ه..
VOCÊ ESTÁ LENDO
Depend On Him
Fanfic{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
