#2_f*ck U_Archive

1.1K 160 15
                                    

#2
Louis pov
ما طبق چیزی که زین گفت رفتیم و صدای مامورا که نزدیک میشدن به گوش میرسید
زین چیشد چرا نیومد.

نایل:لویی من دیگ دارم نگران میشم..

من:نمیدونم نایل..نمیدونم چیکار کنیم

صدای تیر از دور شنیده شد

منو نایل باهم داد زدیم :نهههه

نمیدونستم چیکار کنم..برم دنبالش یا سریع ازینجا دور شیم..
زین گف اگه هر بلایی سرش اومد باید پولو به اون مرتیکه برسونیم...
اشک تو چشام جمع شده بود ولی باید به حرفای زی گوش میدادیم..
هیچ وقت دوس نداره سرپیچی کنیم

من:نایل..ما میریم..چاره ای نیس ..ممکنه گیر بیوفتیم..ما باید پولو برسونیم..

نایل که داشت سعی میکرد اشکاشو کنترل کنه با صدای لرزون و بغض دارش حرف میزد

نایل:میریم..ما به حرفش گوش میکنیم..اون همینو میخواد من میدونم

بیشتر گریه کرد *-*

به راننده علامت دادمو اون گازشو گرفت و دور شدیم..


Zayn pov
چشامو باز کردم بعد چندبار پلک زد فهمیدم تو بیمارستانم..
اومدم از جام پاشم دیدم دستم با دستبند به تخت بسته شده..

من:لعنت به این شانس

زمزمه کردم

از در همون پلیسی که منو به این روز انداخت وارد شد..فاک بهش..نقشمو خراب کرد
البته امیدوارم لویی و نایل از پس ادامه اش بر بیان

پلیس:خب..میبینم که بهوش اومدی آقا دزده

هیچی نگفتم..
نمیدونم چرا ولی فکر میکنم سکوت کردن الان بهتره

پلیس:پات چیزی نیس..خوب میشی
اما باید بیایی همون جایی که خوشت نمیاد..

با لحن پوکر اینو میگف..
انگار خیلی براش عادیه

پلیس:فردا مرخصی..میایم دنبالت

از در رفت بیرون
چقد لحن حرف زدنش سنگینه..
نمیدونم این سردرد فاکی کی میخواد تموم کنه کارشو از تو سر من..
حتی فکرکردن به فرارم برام سخته..
مغزم نمیتونه آنالیز کنه این همه مشکلو..
فرار همه چیو بدتر میکنه..
حاضرم بمیرم ولی اونا ن..

پلکام بازم سنگین بود..هنوزم خستم..


صبح روز بعد ساعت 9:00

با نور خورشیدی که میخورد تو صورتم از خواب بیدار شدم..فاک..روز ازین دل انگیز تر؟

در باز شد..اون پلیس عوضیه اومد توی اتاق

پلیس:سلام زیبای خفته..آماده شو باید بریم..کلی حرف باید بزنی

من:لباسام؟

اومد نزدیک تر تا دست بندو باز کنه..
تونستم رو لباسشو بخونم..
*پِین*..اوه..جناب پین..
چقد دوس داشتم الان تیکه تیکت میکردم..فقد اگ بلایی سرشون بیاد روزگارتو سیاه میکنم..

لباسامو پوشیدم..درد تو پام نمیزاشت حتی روش وایسم

پین:وایسا،ولیچر میارم.

رفتو با ی ویلچر برگشت..
اومد کمک کنه بشینم روش..دستشو پس زدم..
دسته های ویلچرو گرفتم و خودمو کشوندم رو صندلیش..

پشت ویلچرو گرفت و هول داد

Depend On HimDonde viven las historias. Descúbrelo ahora