#64_I'll Be Waiting_Isak Danielson

239 47 4
                                    

#64
نایل رفته بود یچیز برا خوردن پیدا کنه..
هریم داشت همینجوری راه میرفت..لویی نشسته بود کنار من..

لویی:لیام نمیخوای به مامان و خواهر زین خبر بدی؟

من:نمیدونم..هرکاری میخوای بکن..

سرمو تکیه دادم به دیوار و چشامو بستم..

Louis pov

لیام انگار خیالش راحت شد و بالاخره خوابش برد..هری کمک کرد بردنش رو ی تخت خوابوندنش..
تو این فاصله دکترش اومد و یسری چیزا گفت که خشکمون زد..مامان و خواهر زینم اومدن..هممون تو اتاق رفتیم پیش زین..لیام تنها کسی بود که تو جمعمون نبود..

تریشا:پسرم..حالت چطوره؟

زین یکم خودشو جمع کرد و بدجور به تریشا نگاه کرد..

من:زی..چیشده؟

زین:میشه تنهام بزارید؟..من هیچکدومتونو نمیشناسم..لیام کجاس؟

هممون شوکه شدیم..حرفای دکتر تقریبا درست بود..

هری:زین تو هیچکدوم ازما رو یادت نی؟

صفا:داداشی..چرا اینجوری میکنی؟داری سربه سرمون میزاری؟

آروم بغل گوش صفا بهش گفتم اون چیزی یادش نی..نمیدونم چجوری لیامو یادشه..

زین:لیام کجاست؟من..

دستشو گذاشت رو سرش و چشاشو‌روهم فشار داد..

زین:نه..شماها نیستید..لیام..بهش بگید بیاد..خواهش میکنم..اون رفته..بهم هیچی نگفت کجا میره..ولی رفته..

نایل:آم..گایز..فکر کنم باید بریم بیرون..

هممون سرمونو تکون دادیم و از اتاق اومدیم بیرون..

من:هری..برو به لیام بگو بره پیشش..

من:میرم..
Liam pov

صدای هری رو شنیدم‌..چندبار پلک زدم و چشامو باز کردم...

من:من کجام؟چرا خوابیدم؟

هری:رو صندلی ولو شدی..اوردیمت رو ی تخت خوابوندیمت..

به ساعتم نگاه کردم و سریع سر جام نشستم..

من:فاک..زین..ندیدمش

هری:برا همین اومدم بیدارت کردم..باید ببینیش..

من:بریم بریم..

با عجله از رو تخت پاشدم و رفتم سمت بخشی که زین بود..بقیه دم در بودن و ناراحت بنظر میرسیدن..
نپرسیدم چی شده..
چون تمام حواسم فقط به دیدن زین بود..
در اتاقشو باز کردم و آروم وارد شدم..
رو تخت نشسته بود..داشت از پنجره بیرونو نگاه میکرد..

من:زین..

روشو کرد سمتم..
چند ثانیه بهم با دقت نگاه کرد

Depend On HimTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon