#S2_9
سرم گیج رفت و داشتم میوفتادم ولی از پشت گرفتَتم،گرمی پشت لبم حس کردم دستمو زیر بینیم کشیدم و دیدم بدجوری داره خون میاد
_:هی،پسر حالت خوبه؟
من:آم..ممنون ..ممنون که نجاتم دادی
_:باید باهات حرف بزنم،قبلش برو خون دماغتو بند بیارن،جای دیگه ایت که درد نمیکنه؟
من:خوبم..من..باید دنبال دوستم بگردم
سرگیجه داشتم ولی باید زینو پیدا کنم
اینجا چرا همه ی لحجه عجیب دارن؟
نمیدونم چرا هول شده بودم
درد تو صورتم داشت دیونم میکرد_:دوستت؟
من:آره،ندیدیش؟موهاش مشکیه نامرتبه بدنش تتو داره،لاغر و کم جونه
_:اونو میگی؟ که داره میاد اینجا؟
به سمت دستش که به زین اشاره میکرد نگاه کردم، میدونم با این قیافه ای که دماغم تو صورتم پخش شده خوب بنظر نمیرسم ولی خوشحال ترین صورت ممکنو به خودم گرفتم
من:زییین،هوففف پسر کجا رفتی عاخه
زین تازه منو دید و با وحشت اومد سمتم و دستمو گرفت
زین:فاک نایل..خوبی تو؟چی شدی؟صدای دعوا برا همین بود؟دماغت وای..
ترسو تو چشمامش میدیدم،باورش نمیشد
من:آره،آره..خوبم چیزی نیست..ایشون نجاتم داد
به غریبه ای که چند دیقه پیش فرشته نجاتم شد نگاه کردم
زین:ازتون ممنونم،همش تقصیر منه..نباید میرفتم بیرونه سلول
_:تقصیر شماها نیست،این زندان جای شماها نیست،از امثال من حساب میبرن ولی یکی مثل شماها زیاد دووم نمیاره،باید خیلی مراقب باشید
زین:بازم تقصیر منه لنتی،شما نمیدونید چرا اینجایم
_:میدونم
میدونه؟چجوری؟
زین:میدونید؟
_:خیلی چیزا رو شما باید بدونید،باهام بیایید
زین بازومو گرفت و باهم دنبالش راه افتادیم،در هر صورت حس بدی بهش ندارم
هنوز اسمشم نمیدونیم ولی اون ما رو میشناسه
این داره عجیب میشه،ولی..فک کنم ی چیزی فهمیدمZayn pov
اینکه من باعث شدم نایل به این روز بیوفته حالمو بد میکنه،من ی احمقم،نباید باعث بشم لویی و نایل آسیب ببینن،من رهبر گروه بودم،باید ازشون حفاظت میکردم،ولی اصلا موفق نبودم،دارم همه رو با خودم ته چاه میبرم،نمیخام اینجوری باشه،اونا بخاطر من اینجان،دارم دیوونه میشم
پشت سر اون مرد رفتیم و رسیدیم به سلولش
همه براش راهو باز میکردن،بهش احترام میذاشتن،مشخصه کله گنده ی زندانه،ولی چجوری ما رو میشناسه؟
با چند نفر دیگه با زبون لاتین حرف زد و بعدش برامون آب و خوراکی آوردن،به نایل کمک کردن و خون دست و صورتشو تمیز کردن
بعد از اینکه حس کرد حالمون بهتره شروع کرد به حرف زدن
CZYTASZ
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry