#69
من:نایل زین حالش خوب نی..به کمک نیاز داشتم..دکتر دیر میرسه
نایل:شت..چی شده مگه؟دارم میام بخدا..میرسم چند دیقه دیگه
من:منتظرم
قطع کردم و به زین نگاه کردم..سرش باندپیچی داره و از تب رنگش پریده..هرکس دیگه ای جز زین بود خیلی زشت میشد..ولی اون شبیه الهه هاس..تو این وضعیت چی دارم میگم
لباش خشک شده..حتما تشنشه
لیوان آبو برداشتم رفتم کنارش رو تخت نشستم یکم زیر سرشو بلند کردم..من:زین..بخور عزیزم..تشنته..
لبه ی لیوانو گذاشتم روی لبش و ی کوچولو از آب خورد..ولی چشاشو باز نمیکرد
من:خوب شو..خواهش میکنم..
با تمام وجودم میخوام خوب باشه..اون تمام زندگیمه..دلم نمیخواد حتی یک لحظه ام درد بکشه..
صدای زنگ در اومد و پاشدم و با عجله از پله ها رفتم پایین و تو راه از پله ی آخر که میومدم پایین مچ پام پیچ خورد..ولی نیوفتادم..
من:فاک الان وقتش نبود..آخخخ..
آروم تر از قبل رفتم سمت در..دکتر بود..درو بیشتر باز کردم تا بیاد داخل..درو بستم و بازم صدای در اومد..دوباره باز کردم نایل بود.. معلوم بود تو بارون دویده تا رسیده..
نایل:لیام..زین..حالش..چطوره؟
من:اول نفس بکش..بیا تو خیس شدی..بالاس..
من:دکتر برید بالا تو اتاقی که درش بازه..
نایل:نمیدونی چجوری..خودمو رسوندم..
از جیبش اسپری تنفسشو دراورد و تو دهنش اسپری کرد و نفس عمیق کشید..
من:بشین کنار شومینه گرم شی..
خودمم دنبال دکتر رفتم..
من:شت..
مچ پام داغون شده..سعی کردم اهمیت ندم و به راهم ادامه دادم..
نایل:لنتی چرا پات داغون شد؟
من:چیزی نیس..خوب میشه
شویشرتشو دراورد و سریع اومد دستمو گرفت و کمک کرد رفتیم بالا..
سخت بود راه برم ولی بالاخره رسیدیم به اتاق..دکتر داشت معاینش میکرد..
من:دکتر چرا تب داره؟
دکتر:طبیعیه..عمل سنگینی داشته..ممکنه عفونت داشته باشه..باید خیلی مراقب باشید..
من:چیکار باید بکنم؟
دکتر:براش دارو مینویسم..کنار قرصای دیگش مصرف کنه..سر ساعت..الانم براش آمپول تزریق میکنم..حالشو بهتر میکنه..البته الان تبش بهتر شده..پاشویه کمی جواب داده..
من:خداروشکر..
دکتر:نگران نباشید..حالش خوبه..بهتر میشه فقط مراقبش باشید..
![](https://img.wattpad.com/cover/166550195-288-k382536.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Depend On Him
Fanfic{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry