#S2_12
صداشو صاف کرد
لیام:من عاشقتم زین،اگه بالوین رو پیدا کردی بهش بگو بامن تماس بگیره،مراقب خودت باش زندگیم
میدونم طاقت بیشتر ادامه دادنو نداشت برا همین سریع قطع کرد
گوشی تو دستم بود و هنوز نمیتونستم به خودم بیام
-:آقای مالیک؟
من:هومم،آم..ببخشید
تلفنو دادم بهش و از جام بلند شدم،اشکامو پاک کردم
-:لازم نیست عجله کنید،بشینید
چند لحظه منتظر موندم و بعد نشستم،به لیوان آبی که رو میز جلوم بود اشاره کرد تا ازش بخورم،برداشتم و زیر لب تشکر کردم
اونم از پشت میزش اومد بیرون و روبروی من رو صندلی نشست
-:من آقای پین رو خیلی وقته میشناسم،راستش تاحالا انقد وابسته ندیده بودمش
نمیدونستم چی باید بگم فقط نگاهش میکردم
-:آم،ببخشید،من ماری هستم،خوشبختم
دستشو سمتم دراز کرد و باهام دست داد
من:خوشبختم خانم
-:میدونم حالتون خوب نیست،دو نفر دیگه از دوستاتون هوای شما رو دارن درست میگم؟
من:بله
معلومه که همه چی ما رو میدونید،میخواست بهم یادآوری کنه؟
-:آقای پین از دوستان قدیمی من هستن،خوشحال میشم براشون کاری انجام بدم
من:ممنونم ازتون
-:نمیتونم کاری کنم که از قوانین اینجا خارج باشه،ولی اگه به چیزی نیاز داشتید،هرکدوم از شما سه نفر،میتونید به نگهبانای اینجا بگید،یکاریش میکنم
من:از لطفتون ممنونم خانم ماری
به زور سرجام نشسته بودم،درد تو بدنم داشت از پا درم میاورد
-:کاری نمیکنم، فک کنم حالتون زیاد خوب نیست
من:نه،خوبم خانم،میتونم برم؟
-:بله میتونید،هرچی لازم داشتید بگید
سرمو براش تکون دادم و به سختی از جام بلند شدم،با قدمای سنگین از اونجا خارج شدم،نگهبان منو تا دم سلول همراهی کرد
لویی و نایل تا منو دیدن اومدن سمتم و زیر بازوهامو گرفتن،کمک کردن رو تخت بشینم
لویی:زین؟چی شده؟چیکارت داشتن؟
من:لیام،لیام زنگ زد و باهام حرف زد
نایل:شت،چجوری؟
من:با این..با رئیس زندان دوسته انگار
لویی:خداروشکر تونستی صداشو بشنوی،ولی چرا حالت انقد بد شد باز؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Depend On Him
Fiksi Penggemar{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry
