#14
Liam povدرو باز کردم..زین مشتاقانه به سمت در نگاه کرد..بهش ی لبخند بزرگ زدم...خدا میدونه تاحالا انقد اشتیاق نداشتم برا هیچی..ولی الان یکیو پیدا کردم که حاضرم هر کاری براش بکنم..
من:سلام..
هری سرش تو گوشیش بود ولی متوجه اومدنم شد..
هری:عه اومدی!آقا 4ساعت شد..
زین:داشتم نگران میشدم..
من:دیر کردم ولی در عوض کلی کارا کردم..
هری:مجوز گرفتی؟
من:فکر میکردی بدون مجوز برمیگردم؟
هری:خوبه حالا..باید شیرینی بدی پِینو..
من:شیرینی ام به موقعش..
زین با لبخند بهمون نگاه میکرد..
ولی یهو صورتش جمع شد..دستاشو گذاشت روی سرش..
اون درد داره..فاک..نه..من:زین..زین حالت خوبه؟
هری:وای خدایا..چیشده؟
رفتم دستاشو که رو سرش بودو گرفتم..
زین:چیزی نیست..امروز زیاد بیدار بودم..خوب میشم.
من:بگیر بخواب..
هری:اوکی من میرم..دوتاتون استراحت کنید..
من:هری..وایسا ی چیزی بهت بگم..پشت در وایسا میام..
هری:باشه..منتظرم..
رفت بیرون...
من:زین،..بگیر بخواب..من همینجام باشه؟
زین:لیام؟
من:جانِ لیام؟
زين:همينجا بمون دیگه نرو..
من:نمیرم عزیزم..ی لحظه به هری ی چیزی بگم برمیگردم باشه؟
زین:همینجا؟
من:آره..همینجا پشت در..
زین:زود برگرد.
من:برمیگردم..
درو باز کردم..هری رو صندلی بود..به ی جا خیره..این چشه از ظهر تا حالا؟
من:هری؟خوبی؟
هری:آممم..آره..چیزی میخواستی بگی؟
من:فردا زین مرخص میشه..میشه بری یکم تو خونه رو جمع و جور کنی؟
هری:لیام..خودت میدونی...!
نزاشتم ادامه بده..
من:آره میدونم...این دفعه فرق داره..دوتا حدمتکارام لندن نیستن،به هیچ کس اعتماد ندارم،هر کاری بخوای میکنم برات..
هری:هرکاری؟
من:گفتم اره..
هری:خب باشه بعدا بهت میگم..پس من فردا صبح خیلی زود میرم خونه ات..تمیز میکنم بعد میرم اداره..الان خسته ام..ساعت چند مرخص میشه؟

YOU ARE READING
Depend On Him
Fanfiction{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry