#54_Power_Isak Danielson

262 53 47
                                    

#54

دختره با دستش به سمت سرم اشاره کرد و نگران نگام کرد..
دستمو بالای پیشونیم کشیدم و به انگشتام نگاه کردم..

-:سرت داره خون میاد

من:خوبم چیزی نیست..من باید برم..هزینه چقد میشه..

-:مهم نیست..باید بریم بیمارستان..

من:نیازی نیست..باید افسر بیاد اول..

-:خب..پس زنگ میزنم به اورژانس..

هرچی میگفتم باز حرف خودشو میزد
در ماشینم باز بود..نشستم رو صندلی و سرمو تکیه دادم عقب..
نفهمیدم چقد گذشت..صدای آمبولانس اومد..دختره از پنجره ی ماشین دستشو گذاشت رو شونه ام و خواست بیدارم کنه..بد بهش نگاه ‌کردم،سریع دستشو کشید عقب

من:بیدارم..

-:خوبه..میتونی بیای بیرون؟

درو باز کردم و پیاده شدم..یکم سرم گیج رفت..و با دست تعادلم خودمو با ماشین حفظ داشتم..

-:هی..خوبی؟

دستشو گذاشت رو بازوم و نگاهش کردم و سریع دستشو برداشت..
چرا انقد دوست داره دست بزنه؟هووفف
تصادف کوفتی چی بود امروز عاخه،تازه الکی الکی مقصرم شدم

رفتم تو آمبولانس نشستم و خون روی سرمو تمیز کردن و برام چسب زدن..

افسر اومد و خسارت مشخص شد..

من:خانم..شماره حسابتونو بدین پولو واریز کنم..

-:نمیخواد..مشکلی نیست..

من:هزینه ی کمی که نیست..باید پرداخت شه..

گوشیشو گرفت جلوم..

-:شمارتو بنویس برات میفرستم..

از دستش گرفتم و شمارمو سیو کردم..

بهم دست داد و سوار ماشینش شد..
ماشین من راه نمیره حسابی داغون شده..وسایلمو از صندلی ماشین برداشتم وجرثقیل اومد و بردش به آدرس تعمیرگاهی که دادم..
خودمم باید ماشین بگیرم تا خونه ببرتم..
از گوشه ی خیابون راه رفتم و ی ماشین از پشت سرم با نور بهم علامت داد..دستمو جلوی چشمام گرفتم و برگشتم عقبو نگاه کردم..بازم که همون دختره اس..با ماشین اومد کنارم

-:هی..بیا من میرسونمت..

من:مرسی خودم میرم..

-:بیا دیگه اینجا ماشین پیدا نمیکنی..نکنه میخوای تا خونه پیاده بری؟

من:باشه..

در ماشینو باز کردم و نشستم کنارش..

-:حالت خوبه؟

من:خوبم..چرا میپرسی؟

-:نمیدونم..احساس میکنم فکرت یجای دیگس

من:آره فکرم یجای دیگس واقعا..

فکرم پیش لوییه..نگرانشم همش..دلیلی ام نداره ولی دلم شور میزنه

Depend On HimWhere stories live. Discover now