#79
نایل:معلومه که نه،ولی انگار داشت دنبالت میگشتمن:چی؟کِی؟
نایل:همین چند دیقه پیش،قیافشم شبیه زامبی شده بود،لیام بردش تو اتاق
چند ثانیه به نایل خیره شدم و بعد نگاهمو ازش گرفتم
من:مهم نی،دیگه مهم نی
مغز و زبونم باهم یکی کار نمیکنن
نایل:چرا سعی میکنی احساستو نادیده بگیری نسبت بهش؟
من:من نادیده گرفتم؟چی میگی برا خودت!؟
نایل:داری الکی میگی دیگه مهم نیس..بِلا بِلا
من:الکی که نیست،اون جلو چشمام بهم خیانت کرد،خوبه خودتم اونجا بودی
نایل:دیدی که چیز خورش کرده بودن
من:اون فقط مست بود
نایل:حتی اگه مست بود،خب پس خبر نداری،مواد کشیده بود،ولی نمیدونسته اینجوری میشه و گند زده به همه چی
من:میتونست اینکارو نکنه،چرا اون شب منو با خودش نبرد اگه با دختره نبود؟
نایل:از خودش بپرس اینا رو..ولی مطمئن باش دوسِت داره
من:نمیخوام،نمیتونم ببینمش
نایل:باشه،هروقت دیدیش بپرس
من:میفهمی میگم نمیخوام کلا ببینمش؟
با لحن خشن گفتم
نایل:باشه چته خب من بهت خیانت نکردما..
من:هوففف...ببخشید،دست خودم نی نایل
نایل:میفهمم لو،من دلم برا اولیویا تنگ شده،بهونه میگیره میخواد منو ببینه،چیکار کنم؟ببخشید اینو وسط این بحث دارم میگم
من:برو ببینش،الان نمیگفتی کی میخواستی بگی؟
نایل:میترسم از باباش که بفهمه
من:نترس،برای عقشت ی قدمم عقب نکش،فهمیدی؟
سرشو تکوند و به پایین نگاه کرد
من:خوشحالم تو و اولیویا باهمید،همینطور برای زین و لیام
نایل:زین و لیام خیلی خوبن،عشقشون خالصه،زین دوباره عاشق لیام شده
من:خیلی خوبه که باهمن،امیدوارم هیچ عشقی با خیانت به تهش نرسه
سرمو انداختم پایین و نفسمو دادم بیرون،از تو دارم آتیش میگیرم
نایل:امیدوارم...لو نمیایی بریم بیرون؟ی هوایی بخوری حداقل،امروز هوا آفتابیه بعد چندوقت..
من:نه نایل میخوام بخوابم
نایل:خسته نشدی یجا نشستی همش؟باشه بخواب،منم میرم لیو رو ببینم
ESTÁS LEYENDO
Depend On Him
Fanfic{COMPLETED} کاش همه چیز انقدر سخت نمیگذشت اما با همه ی رنجی که داشت تو دلیل ادامه دادنم شدی ~ کاپل اصلی: Ziam کاپل فرعی : Larry