💫62👁

429 51 0
                                    

💫آیدن💫

بوسه هاش جای جای بدنم مینشست.
حرف هاش و ابراز علاقه اش تموم حس های منفی و بد رو ازم دور میکرد!

میدونست چجوری دیوونه ام کنه!
با لباش با پوست و گوشت بدنم بازی میکرد.
میون بوسه هاش گاز های ریزی با شیطنت میگرفت که با خنده از مو هاش گرفتم و کشیدم و به چشاش نگاه کردم.
خمار بود و انگار مست کرده بود!

خواستم حرفی بزنم که یهو به لبام حمله ور شد.
مک هاش به قدری با عطش و پر قدرت بود که هنوز هیچی نشده به ناله افتاده بودم!

به قدری با بوسه ها مست و مطی کرده بودم که وقتی از گردنم کام گرفت نتونستم مقاومتی کنم.
جوری به جون گردنم افتاده بود که با هر بوسه و مکیدنی نفسم میرفت!

وقتی میون پاهام نشست و پیرهنش رو درآورد و از پاهام گرفت و بالا داد و خم شد و روی پیشونیم رو بوسید و گفت:
اینقدر شیرینی که دلم میخواد یه روزی یه جوری بخورمت که تموم بشی!

خندیدم بهش و زدم به سینه اش و دستم رو روی عضله هاش نوازش وار کشیدم و نگاهی پر از عشق بهش انداختم که از دستم گرفت و کف دستم رو بوسید!

☀حسین☀

امروز موقع گشتن دنبال مدارک شخصیم توی کمد مادر چیزی به چشام خورد که هیچ وقت نمیخواستم توی زندگیم برام اتفاق بیوفته!

پرداخت بدهی توسط کسی که حالا دوست صمیمی ام بود و من زیر سایه یا حتی منتش بودم!

با خشم به سمت آشپزخونه رفتم.
مادر داشت شام درست میکرد.
ورقه رو به سمتش گرفتم و گفتم:
این چیه؟!

انگار فهمیده بود چی رو دیدم که با ترس نگاهم کرد و حرفی نداشت بزنه که عصبی لب زدم:
مامانننن...بهت گفته بودم کار میکنم نه؟!هه گفتی یه خیره اما یهو عرفان تو زرد آب دراومد آرههه؟!

بغض کرده خواست چیزی بگه که از رفتم سمت اتاقم و سوییشرتم رو گرفتم و از خونه زدم بیرون!

وقتی از خونه دور شدم با عرفان تماس گرفتم!

💫Drown your gaze👁Where stories live. Discover now