💫22👁

619 72 20
                                    

💫آیدن💫

روی تختم نشسته بودم.
دکتر وارد شد و معاینه ام کرد و با لبخندی رو بهم گفت:
آقا معلم به نظرم خیلی شاگرد هات رو خوب تربیت کردی که اینقدر بهت احترام میزارن!

لبخندی زدم و گفتم:
تنها وقتی محبت کنی...محبت میبینی!

سری تکون داد و گفت:
درسته...حالا اجازه دارن بیان داخل برای عیادت؟!

با خنده ی آرومی تایید کردم که رفت بیرون و در رو کامل باز گذاشت.
بچه ها وارد اتاق شدن.
لبخندی به روی همهشون زدم.
حسین و عرفان که فعال تر از همه بودن تو کلاس.
یکی از لحاظ درسی و یکی از لحاظ طنزی اومدن جلو تر.
عرفان گلی رو سمتم گرفت و گفت:
دیگه باس ببخشید آقا نشد براتون دست گل بگیریم!

بچه ها خندیدن و حسین با چشمکی رو بهم گفت:
از تو حیاط چیدش البته بعدش هم از دیت نگهبان در رفتیم!

با خنده ازش گرفتم و گفتم:
به هر حال این گل زحمت گرفتنش بیشتر بوده و با ارزش تره!

عرفان لبخند غمگینی بهم زد که گفتم:
هی نبینم غم داشته باشین ها...من زودی برمیگردم و با هم تمومش میکنیم این سال رو...هوم؟!

همه سری تکون دادن.
با ورود شاهان که دستش سینی غذایی بود کلافه چشام رو بستم.
رو به همه گفت:
چه خبرتونه برین بیرون مثلا قرار بود یکی دو دقیقه بهشون سر بزنین!

حسین تایید کرد و گفت:
آره بچه ها پاشین بریم که آقا معلم باید استراحت کنه...یا علی!

با لبخندی اطمینان بخش نگاهشون کردم که یکی یکی از اتاق رفتن بیرون.

بعد رفتنشون در رو بست و اومد و سینی غذا رو گذاشت روی میز کنار تختم.
نگاهش نمیکردم.
نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم.
روی صندلی کنار تختم نشست و گفت:
کسی رو نداری؟!

جوابی بهش ندادم که دستش رو سمتم آورد و روی دستم گذاشت و کمی فشرد و گفت:
اون عوضی خونه اش کجاست؟!

اینکه شاهان میدونست کاره کیه این ماجرا برام تعجبی نداشت.
نمیخواستم دیگه دردسری درست بشه.
حس دست هاش و فشرده شدن دستم توسط دست هاش برام حس خیلی خوبی داشت!
نمیخواستم اون حصار گرم و صمیمی و شاید پر عشق رو از خودم دور کنم اما به ناچار دستم رو کشیدم و نیم نگاهی بهش کردم و گفتم:
نمیخوام توی کار هام دخالت کنی شاهان!

عصبی شد و از بازوم گرفت و فشرد و گفت:
یه کاری نکن بزنم به سیم آخر!

عصبی و سوالی به چشاش خیره شدم و لب زدم:
دلیل این کار هات چیه؟!مگه چیه من میشی که نگرانمی؟!

نزدیک صورتم و با حرص لب زد:
از وقتی که بهت گفتم خواسته ام چیه تا هر وقت که بمیرم روی خواسته ام هستم...چون...چون دارم تو چشات میخونم که برای منی و هر چیزی که برای تو باشه و مشکل تو باشه مشکل منم هست...فهمیدی یا یه جور دیگه بهت بفهمونم؟!

💫Drown your gaze👁Donde viven las historias. Descúbrelo ahora