💫187👁

227 17 0
                                    

🐺شاهان🐺

حرف هاش هیچ ناراحتم نمیکرد نه تا وقتی که اینقدر شیفته اش بودم!

با خنده مکی به گردنش زدم و نوک نیپلش رو میون دو انگشت مالیدم که سعی کرد دست هاش رو از میون فشار انگشت هام خارج کنه اما وقتی لبام رو روی لباش کوبیدم و مک و گاز عمیقی زدم یهو بدنش بی حرکت موند و حتی باهام همکاری کرد!

لبخندی از حسی که قطعا دو طرفمون حسش میکردیم روی لبام نشست و همینجور که لباش رو میبوسیدم پیرهنش رو درآوردم و شلوارش رو هم از پاش کندم و دستم رو زیر لباس زیرش بردم و عضوش رو میون انگشت هام فشردم که به گردنم مکی زد و نالیدم.
به قدری از کارش خوشم اومد که نشستم و نشوندمش روی عضوم.

پیرهنم رو از بدنم درآوردم و پرت کردم سمتی.
بوسه های روی گردنم رو سمت لبام آورد و با لبخندی دلبرانه لب زد:
وقت هایی که تسلیمم میشی رو بیشتر از وقتی که تسلیمت میشم دوست دارم!

لبخندی با چشای خمار زدم و پهلوهاش رو نوازش کردم لب زدم:
پس هر کاری دوست داری بکن عشقم...این بدن تسلیم توعه!

دلربا خندید و لباش رو روی لبام گذاشت.

دستش نوازش وار روی شونه ام و گردنم و سینه ام حرکت کرد و سمت پایین تنه ام رفت که بی قرار آهی کشیدم و وقتی عضوم رو با عضو خودش میون انگشت هاش گرفت چشام از لذت سیاهی رفت و از پشت سرش گرفتم و لباش رو شکار کردم!

💫Drown your gaze👁Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin