💫169👁

247 28 0
                                    


🔱سزار🔱

روی چشاش که کمی بغض دار و احساسی جلوه میکرد رو بوسیدم و پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندم و لب زدم:
فکر کنم همین اول رابطه جوری عاشقت شدم که قلبم دیگه از بس برات تپیده و جنب و جوش داشته که پیر شده!

خندید و با شیطنت لب زد:
میگم که پیرمردی...

با لبخندی براش چشم تیز کردم  که با خنده دست هاش رو مشت کرد و به سینه ام چسبوند و گفت:
خنده...ببخشید...غلط کردم...خنده...

ابروهام رو بالا انداختم و گفتم:
نوچ بخششی در کار نیست توله ببرم!

بعد حرفم لبام رو حمله وارانه سمت گردنش بردم که دادی زد و با خنده خواست جلوم رو بگیره که دیگه دیر بود و گردنش رو میون لبام و دندون هام گرفتم و عمیق مکیدم و گازی گرفتم و مطمئن شدم که جاش میمونه!

عمیق نالید و به بازم چنگی زد و وقتی سر از گردنش بیرون آوردم با چشای نمدار بهم چشم دوخت و دلم رفت!

روی چونه اش رو بوسیدم و گفتم:
میدونی اگه میدونستم توله ببرها اینقدر گوشتشون خوشمزه هست نمیزاشتم هیچ کدومشون زنده بمونن!

نالون خندید و مشت نرمی زد به سینه ام و گفت:
دردم گرفت!

بلند شدم و بلندش کردم و توی بغلم فشردمش و گفتم:
منم میخواستم دردت بیاد دیگه دلبرم!

ادای گریه درآورد و به بازوم سیلی زد و گفت:
نمیبخشم...لااقل ببرم حموم بدجنس!

دستش رو گرفتم و بلندش کردم و سمت حموم بردمش و گفتم:
مطمئنی میتونی با یه شیر همیشه گرسنه حموم کنی؟!

رفت توی حموم و شروع کرد به درآوردن لباس هاش و گفت:
اینقدری از کثیفی بدنم بیزار هستم که مهم نباشه برام با کی حموم میکنم!

از حرفش عصبی شدم و سمتش رفتم از بازوش گرفتم و چسبوندمش به دیوار!

💫Drown your gaze👁Where stories live. Discover now