🍫مهران🍫از حالت های عصبی و حرکات ناگهانیش میتونستم بفهمم یه مشکلی یا بیماری داره و خب حدسمم درست بود و میگرن داشت و سردرد همیشگیش باعث میشد اینقدر بدخلق باشه ولی در کل اگه به تموم خصوصیت هاش نگاه میکرد که تنهاست و نداشتن دوست یا همیاری باعث این اخلاق نچسب و بدش شده!
خواستم توی سرمش آرامبخش بزنم با جدیت گفت:
نمیخوام بخوابم!اخمی بین ابروهام نشست و گفتم:
نترس میخواستم فرار کنم تا الآن کرده بودم وگرنه کی حاضره این مرده غرغرو و لوس رو تحمل کنه؟!حرصی توی جاش نشست و گفت:
من لوسم؟!دست به سینه وایسادم و گفتم:
نه پس منم...کی بود موقع سر و آمپول زدن هی اخطار میداد که با احتیاط بزنم و یه وقت اشتباه نکنم تا دردت بیاد؟!اخمی کرد و گفت:
حرف نباشه...گفتم نمیخوام بخوابم و تموم و دیگه حاشیه نرو بچه!خواستم بهش بتوپم که صدای زنگ آیفون نزاشت!
با تعجب سرش به سمت صدا برگشت و گفت:
برو ببین کیه...چشم غره ای بهش رفتم که توله سگی نثارم کرد و آروم خندیدم و سمت آیفون رفتم و با دیدن پسر جوونی اخم هام تو هم رفت و دکمه ی دروازه رو زدم و گفتم:
یه پسره جوونه!سزار از توی اتاق کمی بلند جوری که صداش بهم برسه گفت:
بیارش پیشم...حسینه!
![](https://img.wattpad.com/cover/291681329-288-k980422.jpg)