✨عارف✨
آروم پیرهنم رو بالا کشید و با کنار رفتن پوشش روی بدنم هر جایی از بدنم که از جلوی چشاش گذر میکرد رو میبوسید.
بدنم شدیدا منقبض میشد و با هر بار برخورد لبای داغش روی بدنم مینالیدم و نفس هام منقطع میشد!
دست هاش رو زودتر به سینه هام رسوند و با نوک انگشت آروم روی نیپل هام رو نوازش کرد که از مچ دستش گرفتم و رخ به رخم شد و لباش رو رو روی لبام گذاشت و نرم بوسید و با مکشی ازم فاصله گرفت و گفت:
خیلی خواستنی هستی پسر...خیلی دارم خودم رو نگه میدارم تا بدنت رو...دستی با فشار روی بدنم کشید و لباش رو با لذت گاز گرفت و گفت:
سیاه و کبودت نکنم...اوففف...چنگی از پهلوم گرفت که نالیدم و در حالی که حالش خرابه تر از همیشه شده بود برگردوندم و دست هاش رو ستون بدنش کرد و خم شد روم و لاله ی گوشم رو بین دندون هاش گرفت و و کمی بعد مکید و بوسید و دستش رو سمت باسنم برد و از روی شلوار چنگی بهش زد که لب زدم:
درش بیار...خیلی گرمه...روی شونه ام و خط کمرم رو بوسید و دست هاش رو جلوی بدنم آورد و دکمه ی شلوارم رو باز کرد و سریع از پام کشید بیرون که خندیدم و خندید.
روی باسنم رو دست کشید و آروم روش رو بوسید و گازی ازش گرفت که با لذت خندیدم.
با خجالت سرم رو توی بالش فرو بردم که خندید و با اشتیاق بیشتر به بوسیدنشون ادامه داد و لب زد:
یه هلو کوچولوی خوشگل هم اینجا قایم کرده بودی...هوم؟!از هم فاصلهشون داد که لبایی که گاز گرفته بودم رو از هم فاصله دادم و با ناز و عشوه نالیدم که بوسه هاش رو دوباره تا پشت گوشم رسوند و انگشتش رو روی ورودیم حس کردم و لرزیدم و وقتی مالیدش نالیدم و دم گوشم لب زد:
میخوام دیوونه ات کنم عروسک...
![](https://img.wattpad.com/cover/291681329-288-k980422.jpg)