💫139👁

315 33 1
                                    

🎶مهیار🎶

با نگاه مقتدری بهم انداخت و دکمه های پیرهنش رو باز کرد و از تنش درآورد و عضله هاش که با وجود بالا رفتن سنش هنوز هم مثه جوونی هاش برجسته بود رو به رخم کشید.

نگاه پر تحسینی تحویلش دادم که پوزخندی زد و روم خیمه زد و از فکم گرفت و خیره به لبام لب زد:
چیه توله همین اول راه کم آوردی؟!

دستش سمت سینه ام و شکمم لغزید که بی اختیار بدنم رو بالا کشیدم تا به بدنش برخورد کنه و با خنده بدنم رو روی تخت ثابت نگه داشت و روی چونه ام رو بوسید و گفت:
شیششش...

نالون نگاهش کردم و لب زدم:
مهرداد!

شیطون خندید و گفت:
نوچ متاسفم خوشگله اما قراره یکم از آه و ناله و نگاه های پر نیازت لذت ببرم!

بعد حرفش لباش خط فکم رو طی کرد و بوسید و وقتی به گردنم رسید آه کشیدم و به سینه ام چنگ انداخت که ناله و وقتی از ترقوه ام گاز گرفت نفسم رفت و خواستم از درد داد بکشم که دستش رو روی دهنم گذاشت و نوک سینه ام رو به دندون کشید و پایین تر رفت و گاز دیگه از عضله های ریز شکمم گرفت.
هق زدم و اخمی کردم و خواستم چیزی پشت لبای بسته بهش بگم که لباش روی نافم نشست و عمیق بوسید و دیوونه ان کرد و طولی نکشید که لبای داغش روی لباس زیرم و عضوم نشست که عمیق آه کشیدم و زانو هام رو بالا آوردم که هر کدوم از رون هام رو بوسید و زمزمه وار لب زد:
مهر های مالکیتم یکم درد داره نه؟!هنوز هم مثه وقت هایی که یه پسر کوچولو بودی داری اشک میریزی؟!

نالون لب زدم:
مهرداد به جونه شاهان جاشون بمونه سیخ داغ میکنم میزارم رو اونجات اقیم بشی!

خندید که کف پام رو گذاشتم روی سینه اش و خواستم هولش بدم که از نچ پام گرفت و کف پام رو بوسید و گفت:
جون بابا من عاشق مهیار وحشی...اینکه مظلومی به چشمم نمیاد زیاد!

نگاه پر حرصی بهش کردم و گفتم:
به درد تو یه پیرمرد خرفت میخوره اصلا...تو رو چه به جوونه چشم رنگیه مو بلند؟!

قهقه زد و زانوش رو بین پاهام گذاشت و دقیقا روی پایین تنه ام مالید و کمی فشرد که چشام رو بستم و لبام رو روی هم فشردم که پوزخندی با تمسخر زد و گفت:
اما انگار این پایینی برخلاف حرف صاحبش بدجوری عاشقه منه!

💫Drown your gaze👁Where stories live. Discover now