💫123👁

371 46 2
                                    

🐺شاهان🐺

خودم رو به خواب زده بودم.
وقتی دیدم باز هم بغلم کرد و سرش به سینه ام چسبید قند توی دلم آب شد!
ذوقی از عشق و لذت توی وجودم ایجاد شد!

از اینکه اینقدر براش مهم بودم که حتی اگه ازم دلخور هم بود تنهام نمیذاشت و دقیقا عین خودم که توی اوج عصبانیت اتاق رو ترک نکردم و الکی خودم رو به خواب زدم!

وقتی خوابید چشام رو نیمه باز کردم و دستم رو سمت تارهای طلاییش بردم و از روی پیشونیش کنار زدم و به چهره ی بی نقص و آرومش چشم دوختم و دستم رو سمت مژه های بلند و براقش بردم و با نوک انگشت روشون رو بوسه زدم و لبام رو روی پیشونیش گذاشتم و نرم بوسیدم و لب زدم:
تا دنیا داره دور ما میگرده...تا هر وقت که باشم و باشی منم دور تو میگردم نگین قلبم!

موهای بلندش رو پشت گوشش دادم و لب زدم:
میدونستی چشات خیلی نامرده؟!

تکخنده ای زدم و لب زدم:
عین آب میمونه...وقتی دارم از درون میسوزم بهشون خیره میشم و عین آب روی آتیش توی سینه ام میریزه و تموم...همه چیز یهویی آروم میشه!

وقتی اخم ظریفی بین ابروهاش نشست و چشاش کمی نیمه باز شد روی موهاش رو نوازش کردم و زمزمه وار لب زدم:
بخواب عروسکم...بخواب...چیزی نیست...

انگار نوازش هام رو حس کرد که لبخند ملیحی روی لباش نشست و چشاش رو با خیال راحت بست.

دستم رو دور بدنش پیچیدم و به سینه ام فشردمش و لب زدم:
خدایا میدونی که بدون عروسکم نمیتونم؟!هوم؟!

💫Drown your gaze👁Donde viven las historias. Descúbrelo ahora