🔒پویا🔒با برخورد نفس های گرمی روی پوست گردنم چشم باز کردم.
لبخندی به پارسای غرق در خواب زدم که عین پیشی کوچولویی بهم چسبیده بود و توی خودش جمع شده بود.
روی پیشونیش رو بوسیدم و جای جای صورتش رو غرق بوسه کردم که نق زد و پشت بهم برگشت و خوابید!به حرکت کیوتش خندیدم و از پشت بغلش کردم و با شیطنت دستم رو سمت شلوارش بردم و آروم آروم کشیدمش پایین که اونقدری غرق خوای بود که نفهمید و با اشتیاق دستم رو میون لوپ های باسن سفید رنگ و نرمش کشیدم و نفس هام سخت شد وقتی انگشت هام سوراخ تنگ و گرمش رو لمس کرد.
انگشت هام رو همونجور دورانی دورش گردوندم که نق زد و تکونی خورد و به همین زودی ورودیش نبض دار شد!
آروم خندیدم و لبام رو روی گردنش گذاشتم و همینجور که میبوسیدمش انگشت هام رو یکی یکی واردش کردم که سر سومین انگشت چشم یاز کرد و عمیق نالید و سعی کرد از دستم فرار کنه که نزاشتم و ضربه ای توش با همون سه انگشت زدم که به دستم چنگ زد و نالید و گفت:
آییی...آههه...پویااا...بخاطر صدای مشتاقش از لذت با ذوق خندیدم و لباش رو شکار کردم و بدون مکثی عضوم رو به جای انگشت هام واردش کردم و لباش رو میون لبام گرفتم و با درد و لذت نالید.
ضربه ی محکمی توش کوبیدم که هق زد.
دوباره و دوباره توش ضربه زدم که به رونم چنگ زد و گفت:
آههه...درد...داره...اومممم...محکم تر و سرعتی تر به کمر زدنم ادامه دادم و دستم رو سمت عضوش بردم و تنها با فشار کوچیکی با آه بلندی میون دست هام خالی شد.
کمی بعد که خودمم کام شدم برگشت سمتم و مشتی توی سینه ام کوبید و گفت:
حالا چجوری بیام مدرسه با این وضعیت و درد پشتم؟!