#MY_DARK_HUNTER
🚬🍷
بلند شدو بیرون رفت
دایان خیره به سقف چندتا نفس عمیق کشیدمطمعن بود امشب بجز لذت قراره درد زیادی رو تحمل کنه
فاک اصلا دلش نمی خواست کسی بفهمه بینشون خبری
حدس میزد رویس یک چیزایی فهمیده باش
خواست چشماشو ببنده که همون لحظه برق ها رفت
شوکه سرجاش نشست
_ رو تخت بمون دایان چیزی نیست
صداش از بیرون اومد
: چی شده!؟؟
_ بمون برق ساختمونو چک کنم بر می گردمپایین پرید : وایسا منم بیام تنها نرو
چیز زیادی نمی دید
همه جا خیلی تاریک بود
اینجا داخل دیوار خبری از چراغ های کنار خیابون نبود
شب همه جا به شکل ترسناکی تاریک می شد
بجز نور ماه چیز دیگه ای نبود
هارولد کمرشو گرفت
به دیوار تکیه داد و گوشی برداشت_ حواست باش کجا میری
اگه نمی گرفتمت می رفتی تو دیوار
_ چی شده!؟؟
_........
_ چندتا بلوک!؟؟
_.......
_ لازمه بیام!؟؟
_.......
_ خیلی خب پس حواس اتون به همه چی باش_.......
صدای نیشخندشو شنید_ وایسا برج منو امشب وصل نکن
دایان شوکه نگاش کرد
_.......
_ خوبه صبح زود وصلش کنیدگوشیو گذاشت سرجاش
_ خب بریم سرکارمون
: مسخره بازی درنیار بگو وصلش کنن
من هیچی نمی بینم که بخوایم کاری کنیم
بعدم بجز ما کلی آدم تو این برج زندگی می کنن
🚬🍷

YOU ARE READING
MY_DARK_HUNTER🥃❌
Romanceاون یه گرگِ گرگی که واسه شکار من فرستاده شده خانوادم فرستادنش چون نمی خواستن کس دیگه ای شکارم کنه بهش اجازه دادن هر بلایی می خواد سرم بیاره تا فقط برم گردونه هر بلایی...❌🚬 ☄️☄️☄️☄️ نام فارسی : شکارچی تاریک من نویسنده : rose ژانر : ROMANCE | #EROT...