part 2

1.9K 300 492
                                    


با دیدن خونه زیر زمینی که کرایه کرده بودم و حالا با ترکیدن لوله ها کل زندگیم رو آب برداشته بود آهم بلند شد و با خودم نق زدم:

- خدایا خداییش شاعر گفته بود تو نیکی میکن و در دجله انداز... بفرما اینم بیابان این چی بود دادی باز؟

گوشی رو دراوردم و شماره صاحبخونه رو گرفتم و تا رسیدنش به زندگیم که روی آب بود نگاه کردم. حالا همچین زندگی شاخی هم نداشتما چهار تا شورت پلنگی و دو تا زیر شلواری بود که خشتکش خیلی وقت بود پاره شده بود ولی مبین وقت نداشت بیاد برام بدوزه و البته چهار تا دونه سی دی و یه تلویزیون چهارده اینچ لاکچری ترین امکانات رفاهیم بود که اونم به آب رفت.

چند دقیقه بعد بالاخره صاحبخونه هم رسید و با دیدن وضعیت کلید رو گرفت و ازم خواست امشب و فردا رو یه جایی سر کنم تا بتونه خونه رو تعمیر کنه و بهم کلید رو پس بده. از خونه بیرون زدم و بی جا و مکان با مبین تماس گرفتم. بخاطر قوانین کمپانیش هنوز اجازه گوشی داشتن نداشت پس با شماره منیجرش تماس گرفتم و ازش خواستم گوشی بهش بده چند لحظه بعد صدای مبین توی گوشی نشست:

- جانم
با زاری نق زدم:
- مبینا به دادم برس
مبینا گفتنم اجازه نداد نگرانم بشه:
- مبینا و کوفت مبینا و درد مبینا و مرض به اینا نمیتونم چیزی بگم تورو فحش کش میکنما

مثل همه این دو سال از پنج دقیقه بزرگتر بودنم و رسم احترام به بزرگتر سواستفاده کردم:
- اوی من هیونگتما احترام بزار
پوفش توی گوشی پخش شد:
- چقدر بدم این پنج دقیقه رو بیخیال شی؟

صدام صاف کردم و تقریبا پاچه خوارانه گفتم:
- حالا که بحث داد و ستد شد. مثلا یه شب منو خوابگاه تون راه بدی؟
درست مثل مامانا شروع به نق زدن و نفوس بد زدن کرد:

- چکار کردی که نمیتونی بری خونه؟ کرایه رو ندادی بیرونت کردن؟ متین نکنه کار خلاف کردی دنبالتن؟ یا خدا پول نزول کردی؟
پوکر فیس به دیوار جلوم نگاه کردم و گفتم:

- واقعا مبینا بودن برازندته ها.  دو دیقه مامان نشو تا به مرحله مقتول شدنم نرسیدی وایسا برات توضیح بدم. لوله ترکیده بود تا نیمه خونه آب بالا اومده بود صاحبخونه گفت طول میکشه تعمیر بشه.

چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت:
- ببین در حالت عادی میتونستم دعوتت کنم بیای خوابگاه بمونی ولی امروز واسه شوکیس جلو کلی خبرنگار تپق زدم کلمه رو اشتباه گفتم ازش فحش زشت دراومده گویا، واسه همین منیجرمون خیلی کفریه راه میره یه چیزی بارم میکنه میترسم بهش بگم داداشم داره میاد اینجا

مستصل پرسیدم:
- چکار کنم پس؟ جایی ندارم برم
کمی فکر کرد و گفت:
- چی تنته؟
با شیطنت خندیدم و منظور دار گفتم:
- جووون بیکینی با لامبادا الان چه وقت این سوالا ست بیبی؟ مگه میخوای واسم مکان جور کنی؟

I'm not okWhere stories live. Discover now