part 140

960 220 191
                                    

دو روز بود که روی دو صندلی مقابل هم مینشستن اما با هم حرفی نمیزدن یونگی بابت حال متین و تصادفش خودش رو مقصر میدونست و روش نمیشد که چیزی بگه و مبین هم دقیقا چون اون رو مقصر میدونست دلش نمیخواست باهاش حرف بزنه

نگاه زیر چشمیشو از مبین برداشت و سرش رو به دیوار تکیه داد و در حال ماساژ شونه اش که دو روز بود شدید درد میکرد

تصور کرد اگر با متین بحث نمیکرد  الان به جای اینکه پشت در این اتاق منتظرش باشه در حال کار کردن روی آهنگ آلبومشون بود اما همه حواسش رو متینی که داشت به قول خودش به هولی اموزش از راه دور میداد پرت میکرد

وسط هر پارت حواس پرتیش یه خط لیریک هم به آهنگاش اضافه میکرد و بعد با خنده میگفت بعد  برو بگو خودم شعرو گفتم همه رو که من دارم میگم نمیخوای حقوقمو بدی؟

حقوقش همیشه یه بوسه بود که انقدر طولانی میشد که نفسشون به شماره میفتاد الان شدیدا دلش میخواست متین زودتر بیدار بشه تا بتونه حقوق های عقب افتاده اش رو بهش پس بده. صدای مبین باعث شد چشماشو باز کنه تمام این دو روز این اولین بار بود که مخاطبش میکرد:

- پاشو برو خوابگاه یکم استراحت کن از بس روی صندلی نشستی همش داری شونه ات رو میمالی
تمام این مدت هر بار یکی از پسرا به بیمارستان سر میزد هم همین رو میگفت اما یونگی در جواب همشون یه چیز رو گفته بود:

- اینا همش تقصیر منه چطور برم؟
مبین حرفی نزد و فقط یه پوزخند زد که خودش جای یه کتاب حرف رو پر کرده بود. یونگی این بار سر حرف رو باز کرد:
- مگه تو نباید میرفتی چین؟ میتونی بری من اینجا هستم هر زمان به هوش اومد باهات تماس میگرم.

احتمال دیگه ای رو مطرح نکرد چون نمیخواست هیچ احتمالی بجز به هوش اومدنش رو حتی باور کنه.
- من برادرمو تو این شرایط تنها نمیذارم

یونگی اشاره ای به این نکرد که اگر نری ممکنه این تنها قراردادت هم از دست بدی و مجبور به پرداخت جریمه بشی چون به هر حال خوب میدونست مدیرعامل مطرح ترین استدیوی موسیقی کره انقدری دارایی داره که بتونه جریمه کنسل شدن یه قرارداد رو پول خورد حساب کنه پس به جای این با کنجکاوی پرسید:

- هنوزم حسش میکنی؟ درد داره؟
متین چشماشو باز کرد و مستقیم یونگی رو نگاه کرد و گفت:
- وقتی بی هوش یا خواب باشه حسش نمیکنم

حالا که باهاش حرف میزد میتونست سوال دومی که ذهنش رو مشغول کرده بود رو بپرسه:
- چطوری تونستی مادر و خواهرتو راضی کنی که نیان؟

- از دختر داییم خواستم پاسپورتاشون رو قایم کنه الان تا صدور المثنی اش فرصت خریدم.

یونگی محو خندید الان اگر متین بود همین حرف رو سوژه میکرد و باهاش کل اعضای خونواده اش رو دست مینداخت حتی ممکن بود برای سفر خارجی بعدی پاسپورت کل اعضا رو قایم کنه و از منیجرها و کمپانی باج بخواد.

دوست داشت متین به هوش بیاد و این کار رو بکنه تا بدونه از اونا قراره چی بگیره؟ مسلما حقوقی ‌که کمپانی میداد با حقوق پرداختی خودش فرق داشت.

با دوییدن یکباره چند نفر از کادر پزشکی به سمت شون هر دو از جا بلند شدن دکتر بدون توجه به اونا وارد اتاق شد و نفر آخر قبل از بستن در جلوی ورود مبین و یونگی رو گرفت و گفت:

- لطفا بیرون بمونید من به محض ثبات علائم حال بیمار رو بهتون گزارش میدم
در که روشون بسته شد انگار دنیا هم به آخر رسید

دوستان میدونم پارت خیلی کمه یه اشتباهی شده بود متن تکراری تایپ شده بود شب پارت دوم امروز رو میذارم به جبران کوتاه بودن این پارت

I'm not okWhere stories live. Discover now