part 138

1K 211 317
                                    

از دیشب انقدر حس بد وجودشو پر کرده بود که حال بد خودش رو فراموش کرده بود و فقط دنبال متین میگشت اما هیچ جا نمیتونست پیداش کنه و فقط وقتی شنید متین با سوهو هست یکم آروم تر شد اما بازم حسای بد وجود متین که اصلا نمیتونست درکش کنه دست از سرش برنمیداشت.

میخواست بره پیشش و کنارش باشه متین همیشه موقع بد حالی اون خودش رو میرسوند اما حتی نمیدونست کجا ممکنه باشن. متین و سوهو هر دو گوشیشون رو خاموش کرده بودن و مبین مطمئن بود که سوهو همراه یکی شبیه به مبین خونه پدریش نمیره.

خوابگاه هم که نبود پس واقعا هیچ ایده ای نداشت که کجا میتونه پیداشون کنه بنابراین از همون دیشب تمام منیجرهای اکسو رو دیوونه کرده بود از بس که هر پنج دقیقه یکبار به همشون زنگ میزد

جوری شده بود که دیگه یونگمین مبین رو هم عضو گروه هماهنگی منیجرا کرده بود و مجبورشون کرده بود که ساعتی یکبار اعلام کنن سوهو رو دیدن یا نه تا بلکه مبین دست از سرشون برداره و اجازه بده حداقل نصفه شب رو بخوابن و با شروع صبح مبین باز هم شروع کرده بود و تا وقتی که منیجر نیم نیدا اعلام نکرد که سوهو همین الان وارد کمپانی شد دست از سرشون برنداشت.

با شنیدن اینکه سوهو کمپانیه بدون یه لحظه معطلی ماشین چانیول رو بدون اجازه اش برداشت و مستقیم سمت کمپانی روند. با رسیدن به کمپانی ماشین رو بدون پارک کردن روبروی در نگه داشت و برای اولین بار بی توجه به جیغ و داد فنایی که جلوی در جمع شده بودن فقط سوییچ رو دست یکی از نیروهای جلوی در داد و وارد شد.

پیدا کردن سوهو توی کمپانی زیاد سخت نبود مستقیم به هدف زد و همراه کای توی اتاق تمرین پیداش کرد. کای که از دیشب در جریان این بود که مبین چطور همه رو کلافه کرده تا سوهو رو پیدا کنه خیلی سریع دستاش بالا گرفت و از خودش رفع اتهام کرد:

- باور کن تازه اومد میخواستم وسط استراحت بهت پیام بدم.
مبین اما اهمیتی به هیچ کدوم نداد و فقط پرسید:
- برادرم کجاست؟

سوهو همین یکم قبل داشت از جونگین میشنید که تمام دیشب رو مبین برای پیدا کردنش چطور بی قراری کرده و همه رو به مرز جنون کشونده با اینکه خودش خواسته بود از هم جدا شن اما حتی تصور اینکه مبین اینقدر سخت تلاش کرده بود پیداش کنه هم خوشحالش میکرد

ولی با فهمیدن اینکه همه این مدت مبین فقط دنبال برادرش بود باعث میشد غم عالم به دلش بریزه اما با این وجود به متین قول داده بود اگر مبین سراغش رو گرفت حقیقت رو بهش نگه

متین نمیخواست مبین زخمای روح و جسمش رو ببینه گفته بود فقط تا وقتی بره چین سر بدونش و حالا سوهو باید به قولش عمل میکرد پس محزون جواب داد:

- نمیدونم صبح که بیدار شدم ندیدمش
مبین به چشمای غمگین سوهو نگاه کرد سوهو هیونگش هیچ وقت بهش دروغ نگفته بود پس باور کردنش اصلا غیر طبیعی نبود.

I'm not okWhere stories live. Discover now