part 129

934 200 323
                                    

"متین"
ساکت و بدون حرف به دیوار کنار در ورودی استدیو تکیه زده بودم و به یونگی که غرق کارش شده بود نگاه میکردم.

استدیوش توی ساختمون جدید از استدیو قبلی که فقط دو نفر توش جا میشد به مراتب بزرگتر بود اما بازم از استدیوی مبین کوچکتر بود. از بی توجهیش حوصله ام سر رفت و همون جا کنار در روی زمین نشستم و زیر لبی نق زدم:

- صبح تا شب همش داره کار میکنه منو گذاشته گوشه خونه نمیگه میپوسم خب پس فردا من بپوسم چروک بردارم موهام سفید شه که خودت اولین نفری که میری سرم هوو میاری
به جای توجه به من تشر زد:

- متین داری حواسمو پرت میکنی ساکت شو
بلند جواب دادم:
- من که این گوشه ساکت نشستم چیکار تو دارم

و بعد باز زیر لبی به نق زدن ادامه دادم:
- غلط نکنم شلوارش دو تا شده
با صدای بلند گفت که ثابت کنه صدام رو میشنوه:

- نخیرم یه دونه شلوار پوشیدم اصلا تو چرا اینجا نشستی پاشو برو سر تمرینت
یونگی که درک نمیکرد نمیتونستم برم سر تمرینم چون حالم خوب نبود و این حال بدم مربوط به خودم نبود. حالم بد بود چون حال مبین بد بود و هیچ رقمه نمیتونستم کاری کنم بهتر بشه.

از ده روز پیش که با هم بهم زده بودن تا الان حتی یه لحظه هم نشده بود که از شدت درد قلبم کم بشه اما به خود مبین که میگفتم انکار میکرد و میگفت حالم خوبه و من حتی روم نمیشد برم دوباره با سوهو هیونگ دعوا راه بندازم

هنوز خیلی وقت نبود که ازش بخاطر رفتار سابقم عذرخواهی کرده بودم و یجورایی هم حس میکردم سوهو هیونگ کار درستی میکنه که مبین رو از خودش دور میکنه و این بیشتر از خودش به نفع مبینه پس نمیتونستم به کارش اعتراضی کنم.

با یه اخم به یونگی که اهمیتی به حال من نمیداد نگاه کردم و بعد از جا بلند شدم و بدون حرف از اتاق بیرون رفتم و به اتاق تمرین خودمون برگشتم. روی مبل گوشه اتاق تمرین دراز کشیدم و به هوسوک و جیمین که سخت مشغول کار بودن نگاه کردم نگاه هوسوک از آینه به من افتاد و دست از رقصیدن برداشت و گفت:

- تو هنوزم نمیخوای کار کنی؟ همه دارن واسه آلبوم جدید و تور کنسرتا آماده میشن اما تو فقط بی هدف میای کمپانی و یه گوشه ول میچرخی
بی حوصله جواب دادم:

- هنوزم قلبم درد میکنه وقتی میرقصم حس میکنم الانه وایسه
هوسوک بیشتر از یونگی درکم کرد:
- پاشو برو رپ‌ تمرین کن حداقل
شونه بالا انداختم و در حال دراوردن گوشیم گفتم

- جفتشون دارن رو آهنگا کار میکنن توم سرت با رقص شلوغه...
خواستم ادامه بدم اما با دیدن مقاله ای که به محض روشن کردن نت برام باز شد حرفم رو گم کردم.

اخمام از تیتر مقاله توی هم رفت و هرچی بیشتر میخوندم بیشتر عصبی میشدم پس مقاله رو بستم و شماره مبین رو گرفتم بعد از سه تا بوق برداشت و به فارسی گفت:
- جانم؟

I'm not okWhere stories live. Discover now