part 154

1.2K 219 521
                                    

ناراحت میشد؟ کاش ناراحت میشد من... من دوباره میمردم اگر میفهمیدم حتی مردنم هم کسی رو ناراحت نمیکرد. کاش یکی از مردنم ناراحت میشد کاش یکی بود که بدن سردم رو بغل بگیره و برام حداقل یه قطره اشک بریزه کاش اون یه نفر یونگی بود.

لعنتی هنوزم انقدر دوسش داشتم که دلم میخواست حداقل مردن و تموم شدنم توی آغوش اون باشه اما... اما نه کاش بغلم نکنه من حتی جنازه ام هم کثیفه و وجودش رو کثیف میکنه.

تنم رو بو کشیدم بیشتر از دو ماه گذشته بود اما هنوز... هنوز هم حس میکردم بوی تن یه مرد دیگه رو میدم بلند شدم و شامپوی یونگی رو از قفسه بالای سرم برداشتم درش رو باز کردم و عمیق نفس کشیدم.

دلم برای بوش تنگ شده بود برای بوی نعنای موهاش برای بوی نون قندی بدنش دلم برای بغل گرفتنش و دعوا سر اینکه منو بیشتر دوست داره یا کارش رو تنگ شده بود. لعنتی هنوزم حسرت اینکه یبار بهم دوست دارم رو بگه روی دلم مونده بود.

همیشه مثل این تازه عروسای ایرانی بهش گیر میدادم که کارت رو بیشتر دوسداری تا به زبون بیاره که من رو دوست داره اونم فقط با گفتن اینکه گور بابای کار بوسیدنم رو شروع میکرد و من همیشه گول میخوردم. لعنتی دلم حتی برای گول خوردن ازش هم تنگ شده بود

اگر میمردم تنها حسرتی که با خودم میبردم حسرت بوسیدن دوباره لباش بود دیشب می خواستم توی خواب ببوسمش اما دلم نیومد قبل از مردنم لبهاشو با لمس لبام کثیف کنم اون انقدر خوب بود که لیاقتش خیلی بیشتر از من بود.

تیغ رو توی دستم تکون دادم و به تصویر خودم توی سطح صافش نگاه کردم هنوزم قشنگ بودم بامزه بود که یه جنازه قشنگ از من پیدا میشد. توی عکس خبرنگارا خوب می افتادم و بعد عکس جنازه ام دست به دست توی نت میچرخید و طرفدارا از اینکه دیگه نیازی نیست اون نامه رو به کاخ ابی و بیگ هیت بفرستن خوشحال میشدن.

شاید حتی به هوش شون افتخار میکردن و میگفتن "دیدی گفتم حتی بار قبل هم خودکشی بود فقط عرضه مردن نداشت این بار انگار بهتر عمل کرد" این احتمال که تصادفم خودکشی بوده رو خیلی جاها خونده و شنیده بودم اما شاید فقط من میدونستم بار قبل واقعا قصد مردن نداشتم اما چرا که نه من که یبار تا دم مرگ رفته بودم پس دیگه مردن برام ترس نداشت...

حداقل ترسش از اینکه همه ازم متنفر بودن و چشم دیدنم رو نداشتن کمتر بود.
تیغ رو روی پوست سرد دستم گذاشتم و با خودم فکر کردم یعنی از ترس سردم شده؟ نه نباید میترسیدم باید به همه نشون میدادم من چیزی برای از دست دادن ندارم.

من همه چیزم رو باخته بودم طرفدارا و دوستا و خانواده و حتی عشقم رو باخته بودم کجای این زندگی دیگه ارزش زندگی کردن داشت؟ فشار دستم روی تیغ رو یکم بیشتر کردم و حتی همون خراش کوچولو هم درد زیادی رو بهم داد.

I'm not okHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin