part 43

1.3K 238 348
                                    

به سمتش برگشتم و تردید و نگرانی رو از چشماش خوندم پس گفتم:
- راست میگی احساس شما به من ربطی نداره که بخوام توش دخالت کنم نگران نباش به کسی هم تا وقتی خودتون نگفتید نمیگم اما...

برام سخت بود که اینو بگم اما باید میگفتم:
- اما لطفا از این به بعد هردوتون فاصله تون رو با من حفظ کنید نمیخوام کنارتون معذب باشم

گفتم و نموندم تا مچاله شدن قلب خودم برای از دست دادن این دوستی قشنگمون رو حس کنم. تهیونگ و کوکی هر دو بهترین و اولین دوستای من تو بنگتن بودن

آه لعنتی خودم این کلمات نفرین شده رو گفته بودم اما خودم هم برای شنیدنش دلم گریه میخواست
***

با حس حضور کسی کنارم بینیمو بالا کشیدم و اشکام رو یواشکی با سر آستینم پاک کردم. با اینکه از همون اول با بوی عطرش شناخته بودمش اما باز صداش مهر تایید روی یونگی بودنش زد:

- چرا اینجا نشستی؟ مگه خودت پسرا رو دعوت نکردی اتاق مون که تهیونگ رو واسه تولدش سوپرایز کنی
شونه بالا انداختم و غد گفتم:

- من نمیخواستم سوپرایز کنم که جیمین میخواست که کرد. صدا تولدت مبارک خوندن تون تا اینجا میومد
مثل من روی زمینِ بدون زیر اندازِ تراسِ عمومی نشست و پرسید:
- اگه صدامون اومد پس چرا برنگشتی تو اتاق؟

خب جواب درستش این بود که داشتم تنهایی گریه میکردم و دلم نمیخواست گریه ام رو کسی ببینه ولی جواب مردونه ترش این بود:
- از منظره اینجا خوشم اومد نشستم منظره رو نگاه کنم

با تعجب به دیوار برج بلند رو به روی هتل که جلوی دید رو گرفته بود نگاهی کرد و به بازخواست کردن مهربانانه اش ادامه داد:

- دقیقا کجای این دیوار جلوت قشنگه؟
بی اراده آهی کشیدم و صادقانه جواب دادم:
- شبیه دیواریه که یکم پیش دور خودم کشیدم ولی دلم دلش میخواد بشکنتش

خندید و به شوخی گفت:
- حرفات به درد لیریک‌ آهنگ میخوره
شونه بالا انداختم و گفتم:
- خب پس لیریکش کن

نمیدونست باید چه جوابی بده پس بینمون سکوت حکمفرما شد و بعد از یکم من سکوت رو شکستم:
- یونگیا تو تا حالا عاشق شدی؟

از سوالم به سرفه افتاد و بعد از یه سرفه تقریبا بلند پرسید:
- واسه چی میپرسی؟

بدون چشم برداشتن از دیوار شونه بالا انداختم و گفتم:
- چون من نمیدونم عشق چیه میخوام ببینم تو میدونی؟
- عشق!؟

یکم مکث کرد و بالاخره جواب داد:
- مثلا وقتی اسمت رو صدا میزنه فکر کنی چه اسم قشنگی داری یا مثلا وقتی بغلت میکنه فکر کنی الانه که قلبت از سینه ات بیرون بزنه و بره تو سینه اون یا وقتی داره میخنده احساس کنی دنیا قشنگ تر از همیشه ست حتی اگه خنده هاش بخاطر مسخره کردن تو باشه

I'm not okWhere stories live. Discover now