part 153

1.4K 222 710
                                    

ظرف غذاش رو توی حصارش گذاشتم و در حالی که به غذا خوردنش نگاه میکردم باهاش حرف زدم:

- میدونی یجورایی نگرانتم من برم کی بهت غذا میده؟ دیگه به محض اینکه از حصارت فرار میکنی کیو بو میکشی که دنبالش بدویی و اذیتش کنی؟ هولیا میگم یعنی من برم ممکنه دلت واسه سگ خر گفتنام تنگ بشه؟

اصلا منو میشناسی؟ میدونی من کی ام؟ هیچ وقت دوسم داشتی؟ یا تو هم مثل بقیه منو فراموش کردی؟ همه منو فراموش کردن اما اشکال نداره من که فراموش شون نمیکنم

میدونی بهم گفتن اگه منو نبینن راحت ترن همشون همینو گفتن هم یونگی هم سوهو هیونگ مبینم که اگه دیدن من براش مهم بود اصلا نمیرفت. مامانم و سروه هم که به ندیدنم عادت کردن خیلی دلشون تنگ شد مبین هست دیگه ولی تو...

تو بجز من کسی رو داری که مراقبت باشه؟ مسخره ست که الان نگرانتم؟ شدم مثل این آدمایی که دم رفتن دنبال یه نفر میگردن بهشون بگه نرو...

اما هیچکس دیگه نیست بهم بگه نرو اشکالی نداره شاید رفتنم بیشتر به نفعشون باشه... چی دارم به یه سگ ‌خر میگم؟ تو حتی بهم گوش نمیدی فقط در حال خوردن دمتو تکون میدی

به کار مسخره خودم خندیدم و گوشی رو برداشتم و شماره سروه رو گرفتم دلم میخواست برای آخرین بار تصویری ببینمش بعد از چند بار بوق خوردن بالاخره برداشت اما با عجله گفت:

- داداش من الان وقت ندارم دارم حال یکی رو میگیرم یکم دیگه زنگ بزن باشه؟
بی حوصله خندیدم و گفتم:
- حال کی رو داری میگیری ورپریده؟
- عه بهم نگو ورپریده کار دارم الان، بعدا که بهش یاد دادم پاشو از گلیمش درازتر نکنه و از دهنش گنده تر نگه بهت زنگ میزنم همشو واست تعریف میکنم باشه؟

- باشه فقط سروه... خیلی دوست دارم
صورتشو جمع کرد و گفت:
- ایش این چی بود گفتی الان؟ مورمورم شد چرا انقدر لوس شدی تو تازگیا

به حرکتش خندیدم اما اون صدای لعنتی توی سرم بازم خودنمایی کرد "میبینی چقدر چندش اوری حتی اینکه کسی رو دوست داشته باشی هم براشون چندش اوره"

به صدا اهمیتی ندادم و پرسیدم:
- مامان نیست گوشی بهش بدی؟
با نق نق جوابمو داد:
- تینا جون الان بهت گفتم وسط یه پروسه مهم رو کم کنی ام مامانتم نخیر نیست رفته استخر اگه میخوای وقتی اومد به اونم میگم پسرش زنگ زده بود مثل این دخترا بگه دوست دارم امر دیگه نداری؟

- نه ندارم
- پس بای تا های.
قطع کرد و اجازه نداد که بگم‌ دیگه سلامی در کار نیست. این بار شماره مبین رو گرفتم اما در دسترس نبود چت روم گروه رو باز کردم و شروع به تایپ کردم:

- جین هیونگ یبار برای یه چیزی بجز مقاصد شومم اومدم تو گروه
یکم بعد جین هیونگ سریع جوابم رو داد:
- حاضرم واسه همون مقاصد شوم اومده باشی چون دلم برای مقاصد شومت تنگ شده.

I'm not okDonde viven las historias. Descúbrelo ahora